کلمه جو
صفحه اصلی

موضوع


مترادف موضوع : سوژه، مبحث، مسئله، مشکل، مطلب، محمول، باب، خصوص، فقره، قضیه، نهاده، گذارده، وضع شده، قرارداده شده، ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب، مبتدا

متضاد موضوع : محمول

برابر پارسی : جستار، نکته، باره، پرسمان، زمینه، سخن، نهاده، نهشته

فارسی به انگلیسی

subject, topic, subject-matter, object, caser, deducted, placed, concern, consideration, ground, issue, item, point, proposition, question, stuff, theme, subject (-matter), case

subject (-matter), object, case


concern, consideration, ground, issue, item, matter, point, proposition, question, stuff, subject, theme, topic


فارسی به عربی

رییس , سوال , عمل , قضیة , مسالة , مقترح , موضوع , نقطة

عربی به فارسی

زيرموضوع , مبتدا , موکول به , درمعرض گذاشتن , موضوع , مطلب , مقاله , فرهشت , انشاء , ريشه , زمينه , مدار , نت , شاهد , مبحث , عنوان , سرفصل , ضابطه


مترادف و متضاد

matter (اسم)
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته

object (اسم)
شیی ء، هدف، مقصود، کالا، چیز، مفعول، موضوع، منظره، شیء، شیی

subject (اسم)
نهاد، فاعل، مطلب، مبتدا، شخص، در معرض، موضوع، شیی، تحت، مبحث، موضوع مطالعه، زیرموضوع، موکول به

story (اسم)
گزارش، شرح، حکایت، داستان، روایت، موضوع، قصه، اشکوب، نقل

point (اسم)
پست، ماده، معنی، نقطه، سر، قله، هدف، جهت، درجه، نوک، فقره، ممیز، اصل، لبه، پایان، مرحله، موضوع، نکته، امتیاز بازی، نمره درس

issue (اسم)
عمل، کردار، نژاد، اولاد، فرزند، سرانجام، پی امد، بر امد، نسخه، موضوع، شماره، نشریه، نتیجه بهی

subject matter (اسم)
مطلب، فقره، موضوع، موضوع اصلی

question (اسم)
مطلب، موضوع، پرسش، سئوال، مسئله، پرس، سوال، استفهام

fable (اسم)
داستان، حکایت اخلاقی، دروغ، افسانه، موضوع

plot (اسم)
نقطه، قطعه، طرح، نقشه، دسیسه، توطئه، موضوع، موضوع اصلی

theme (اسم)
شاهد، ریشه، زمینه، انشاء، موضوع

problem (اسم)
سختی، چیستان، مشکل، موضوع، مسئله

topic (اسم)
موضوع، سرفصل، مبحث

leitmotiv (اسم)
موضوع، موضوع مهم تکراری

motif (اسم)
اصل، موضوع، موتیف، مایه اصلی، شکل عمده

سوژه، مبحث ≠ محمول


مساله، مشکل، مطلب


محمول


باب، خصوص، فقره


نهاده، گذارده


وضع‌شده، قرارداده‌شده


ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب


مبتدا


۱. سوژه، مبحث
۲. مساله، مشکل، مطلب
۳. محمول
۴. باب، خصوص، فقره
۵. قضیه
۶. نهاده، گذارده
۷. وضعشده، قراردادهشده
۸. ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب
۹. مبتدا ≠ محمول


فرهنگ فارسی

گذارده شده، نهاده شده ، امرموردبحث، مطلبی که درباره آن بحث شود، مواضیع و موضوعات جمع
( اسم ) ۱ - گذارده شده نهاده . ۲ - چیزی که درباره آن گفتگو کنند مطلب ۳ - چیزی که در علمی از آن و اعراض ذاتی آن بحث کنند مثلا موضوع صرف کلمه است و موضوع نحو کلام : [ دانستن صناعت طب که برتر و گرامیتراست از دانش دیگرصناعات از آنکه موضوع او تن مردم است . ] ( مصنفات بابا افضل ۴ ) ۳۹۳:۲ - هر چیزی که در وجود نیاز بحالی و عرضی نداشته باشد آنرا موضوع گویند در مقابل محل که قوامش به حال است ( بنابراین هیولا و ماده محل صورت اند ) . دیگر آنکه حال ممکن است جوهر باشد چنانکه صورت که حال در ماده است جوهر است و محل نیز جوهر است بر خلاف آنچه حال و عارض بر موضوع میشود ( اساس الاقتباس ۳۶ تفسیر ۱۲۷۱ دستور جمع : ۵ ) ۳۷۳: ۳ - جزو اول از قضیه حملیه را موضوع نامند و جزو دوم را محمول . ۶ - ساختگی مصنوع ۷ - ( درایه ) حدیثی است که مجعول و مکذوب باشد ( درایه ۶۹ )
مرد زیان زده در تجارت ٠

آنچه دربارۀ آن بحث و آزمایش کنند


فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - نهاده شده ، وضع شده . ۲ - امر مورد بحث ، چیزی که دربارة آن بحث کنند. ج . موضوعات .

لغت نامه دهخدا

موضوع. [ م َ ] ( ع مص ) وضع. موضع. نهادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بنهادن.( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وضع و موضع شود. || سبک و تیزرو گردیدن شتر. ( منتهی الارب ).

موضوع. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد زیان زده در تجارت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد زیان کرده در تجارت. ( ناظم الاطباء ). || شتری که بر سر خود بی شبان و راعی چرا کند و به شب به خانه بازآید. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- بعیر حسن الموضوع ؛ شتر شتاب نیکو. ( ناظم الاطباء ). شتر نیکو تیزرفتار. ( منتهی الارب ). راهوار. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح حدیث ) حدیث موضوع ، حدیث ساخته و بربسته. ( ناظم الاطباء ). موضوعة. ( احادیث الموضوعة ) ( منتهی الارب ). رجوع به موضوعة شود. جعلی. ساختگی. مصنوع. مجعول. برساخته. بربسته. حدیث مجعول وساختگی بی اصل را گویند. ( از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح اهل حدیث ، حدیثی را گویند که به دروغ به حضرت رسول ( ص ) نسبت داده شود. و آن را مختلف الموضوع نیز گویند. و روایت آن در صورتی که دروغ بودنش معلوم باشد حرام است و همچنین عمل بدان و سبب آن فراموشی یا افتراء و یا مانند آنهاست. و شناخته می شود به اقرار واضعیا قرینه ای در راوی و مروی عنه و در خلاصةالخلاصة است که فرقه کرامیه و مبتدعه به منظور ترغیب و ترهیب ، وضع حدیث را جایز می دانند و آن مخالف وضع اجماع مسلمانان است. و آنچه از شرح النخبة و مقدمه شرح المشکوة برمی آید در اصطلاح آنان حدیث موضوع حدیثی را گویند که راوی آن مظنون به دروغگویی باشد و ثبوت دروغ و ساختگی بودن حدیث موردنظر را لازم نمی دانند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1488 ). موضوع آن است که جمعی از اهل اهوا و بدع از برای ترغیب بر امری یا تنفیر از چیزی آن را وضع کرده باشند و این بدترین اقسام ضعیف است. و اگر کسی به وضع آن عالم بود روایت آن جایز نبود مگر بیان حال آن کند به خلاف بقیه اقسام که ایراد آن جهت ترغیب یا ترهیب جایز بود و علم به وضع یا به اقرار واضع معلوم شود یا به رکاکت لفظ و معنی آن یا به مخالفت معلومی که مقطوع باشد. واضعان چند قسمند: اول - کرامیه که برای ترغیب یا ترهیب جایز داشته اند. دوم -زنادقه که ایشان چون خواستند چیزی چند که در دین جایز نبود زیاده کنند احادیث بسیار وضع کردند. چنانکه در حدیث «لانبی بعدی « »الا اَن ْ یشاء ﷲ» افزودند. سوم - جمعی که خواستند به واسطه آن به ملوک و سلاطین تقرب جویند. چهارم - گروهی که بنابر ضعف اعتقاد و عصبیت و عناد چنانکه مراد ایشان بود مبالات ننمودند و وضع می کردند همچو مأمون بن احمد مروزی در گفتارش : یکون فی امتی رجل یقال له محمدبن ادریس. و امثال آن و این قسم بیشتر است. ( از نفایس الفنون قسم اول مقاله دوم ص 106 ). || به معنی مقصودی که از آن در عملی بحث کنند. ( غیاث ). موضوع هر علم ، چیزی است که در آن علم بحث می شود از عوارض ذاتی آن مثلاً موضوع علم طب ، تن آدمی است و آنچه بدان تعلق دارد. و موضوع علم منطق ، تصور و تصدیق است و موضوع علم صرف ، شناخت کلمه و خصوصیات آن است و موضوع علم نحو، شناخت جمله و اجزای تشکیل دهنده آن. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح منطق ) مبتدایی را که در مقابل خبر باشد، موضوع گویند و خبری که در مقابل مبتدا بود محمول ، چنانکه گویند: الانسان حیوان ، پس انسان موضوع و حیوان ، محمول است. ( ناظم الاطباء ). موضوع در منطق همان است که در نحو مبتدا گویند و آن اقتضای خبر کند و آن موصوف است. ( از مفاتیح ). موضوع در منطق ، همان مبتدا یا مسندالیه در نحو است ، مقابل محمول که خبر یا مسند می باشد. ( از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح منطقیان : به معنی مبتدا که در مقابل خبر باشد وخبر که در مقابل مبتدا باشد آن را محمول گویند چنانچه در جمله «انسان حیوان است » انسان ، موضوع و حیوان ، محمول او باشد. ( از غیاث ) ( از آنندراج ) :

موضوع . [ م َ ] (ع مص ) وضع. موضع. نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنهادن .(تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وضع و موضع شود. || سبک و تیزرو گردیدن شتر. (منتهی الارب ).


موضوع . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مرد زیان زده در تجارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد زیان کرده در تجارت . (ناظم الاطباء). || شتری که بر سر خود بی شبان و راعی چرا کند و به شب به خانه بازآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- بعیر حسن الموضوع ؛ شتر شتاب نیکو. (ناظم الاطباء). شتر نیکو تیزرفتار. (منتهی الارب ). راهوار. (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح حدیث ) حدیث موضوع ، حدیث ساخته و بربسته . (ناظم الاطباء). موضوعة. (احادیث الموضوعة) (منتهی الارب ). رجوع به موضوعة شود. جعلی . ساختگی . مصنوع . مجعول . برساخته . بربسته . حدیث مجعول وساختگی بی اصل را گویند. (از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح اهل حدیث ، حدیثی را گویند که به دروغ به حضرت رسول (ص ) نسبت داده شود. و آن را مختلف الموضوع نیز گویند. و روایت آن در صورتی که دروغ بودنش معلوم باشد حرام است و همچنین عمل بدان و سبب آن فراموشی یا افتراء و یا مانند آنهاست . و شناخته می شود به اقرار واضعیا قرینه ای در راوی و مروی عنه و در خلاصةالخلاصة است که فرقه ٔ کرامیه و مبتدعه به منظور ترغیب و ترهیب ، وضع حدیث را جایز می دانند و آن مخالف وضع اجماع مسلمانان است . و آنچه از شرح النخبة و مقدمه ٔ شرح المشکوة برمی آید در اصطلاح آنان حدیث موضوع حدیثی را گویند که راوی آن مظنون به دروغگویی باشد و ثبوت دروغ و ساختگی بودن حدیث موردنظر را لازم نمی دانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1488). موضوع آن است که جمعی از اهل اهوا و بدع از برای ترغیب بر امری یا تنفیر از چیزی آن را وضع کرده باشند و این بدترین اقسام ضعیف است . و اگر کسی به وضع آن عالم بود روایت آن جایز نبود مگر بیان حال آن کند به خلاف بقیه ٔ اقسام که ایراد آن جهت ترغیب یا ترهیب جایز بود و علم به وضع یا به اقرار واضع معلوم شود یا به رکاکت لفظ و معنی آن یا به مخالفت معلومی که مقطوع باشد. واضعان چند قسمند: اول - کرامیه که برای ترغیب یا ترهیب جایز داشته اند. دوم -زنادقه که ایشان چون خواستند چیزی چند که در دین جایز نبود زیاده کنند احادیث بسیار وضع کردند. چنانکه در حدیث «لانبی بعدی « »الا اَن ْ یشاء ﷲ» افزودند. سوم - جمعی که خواستند به واسطه ٔ آن به ملوک و سلاطین تقرب جویند. چهارم - گروهی که بنابر ضعف اعتقاد و عصبیت و عناد چنانکه مراد ایشان بود مبالات ننمودند و وضع می کردند همچو مأمون بن احمد مروزی در گفتارش : یکون فی امتی رجل یقال له محمدبن ادریس . و امثال آن و این قسم بیشتر است . (از نفایس الفنون قسم اول مقاله ٔ دوم ص 106). || به معنی مقصودی که از آن در عملی بحث کنند. (غیاث ). موضوع هر علم ، چیزی است که در آن علم بحث می شود از عوارض ذاتی آن مثلاً موضوع علم طب ، تن آدمی است و آنچه بدان تعلق دارد. و موضوع علم منطق ، تصور و تصدیق است و موضوع علم صرف ، شناخت کلمه و خصوصیات آن است و موضوع علم نحو، شناخت جمله و اجزای تشکیل دهنده ٔ آن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح منطق ) مبتدایی را که در مقابل خبر باشد، موضوع گویند و خبری که در مقابل مبتدا بود محمول ، چنانکه گویند: الانسان حیوان ، پس انسان موضوع و حیوان ، محمول است . (ناظم الاطباء). موضوع در منطق همان است که در نحو مبتدا گویند و آن اقتضای خبر کند و آن موصوف است . (از مفاتیح ). موضوع در منطق ، همان مبتدا یا مسندالیه در نحو است ، مقابل محمول که خبر یا مسند می باشد. (از یادداشت مؤلف ). در اصطلاح منطقیان : به معنی مبتدا که در مقابل خبر باشد وخبر که در مقابل مبتدا باشد آن را محمول گویند چنانچه در جمله ٔ «انسان حیوان است » انسان ، موضوع و حیوان ، محمول او باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ) :
محمول نیی چنانکه اعراض
موضوع نیی چنانکه جوهر.

ناصرخسرو.


|| (اصطلاح فلسفی ) هر چیزی را که در وجود نیاز به حالی و عرضی نداشته باشد موضوع گویند، در مقابل محل که قوامش به حال است بنابراین هیولا و ماده محل صورتند. دیگر آن که حال ممکن است جوهر باشد چنانکه صورت که حال در ماده است جوهر است و محل نیز جوهر است برخلاف آنچه حال و عارض بر موضوع شود. (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). || نهاده شده . ساخته شده . (ناظم الاطباء) (غیاث ). وضعشده . (ناظم الاطباء). نهاده . نهاده شده . (یادداشت مؤلف ): امروز بحمداﷲ... اساس عدل و انصاف موضوع است و رسم بدعت و ظلم و جور مدفوع و مرفوع . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 12).

فرهنگ عمید

۱. مطلبی که دربارۀ آن بحث می شود.
۲. سوژه.
۳. (صفت ) [قدیمی] گذارده شده، نهاده شده.
۴. (صفت ) [قدیمی] ساخته شده.

دانشنامه عمومی

موضوع (زبان شناسی). موضوع، در زبان شناسی، عنصر یا عناصری هستند که محمول (که معمولاً فعل است) برای کامل شدن (از لحاظ معنایی) به آن نیاز دارد. موضوع ها و تعداد آن ها را معناشناسی (معنای واژه، در سطح واژگان) تعیین می کند. محمول ها ممکن است به صفر، یک، دو، یا سه موضوع نیاز داشته باشند. اصطلاح دیگری که برای موضوع استفاده می شود ظرفیت است. بنابر آنچه گفته شد محمول ها می توانند صفر ظرفیتی، یک ظرفیتی، دو ظرفیتی یا سه ظرفیتی باشند.
Geeraerts, Dirk; Cuyckens, Hubert (2007). The Oxford Handbook of Cognitive Linguistics. Oxford University Press US. ISBN 0-19-514378-7.
مثال:
محمول صفر ظرفیتی: بهار شد. جنگ شد. (هیچ موضوع یا ظرفیتی وجود ندارد.)
محمول تک ظرفیتی: علی آمد. (علی تنها موضوع فعل آمدن است.)

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: مستعمل) اصطلاحی در منطق شامل پنج معنی: ۱. در برابر محمول؛ یکی از دو جزء قضیۀ حملیه است که از آن به محکومٌ علیه و مسندٌالیه نیز تعبیر می شود و آن جزئی است که جزء دیگر (محمول) به ایجاب یا سلب بدان نسبت داده می شود، مانند «انسان» در قضیه های «انسان ناطق است»؛ «انسان پرنده نیست»؛ ۲. محلِّ بی نیاز از حال؛ مانند جسم که موضوع و محلّ است برای رنگ و شکل، ولی خود بی نیاز از رنگ و شکل است؛ ۳. موضوع علم؛ که در علم در باب اَعراض ذاتی و خواص آن بحث می شود، مانند عدد که موضوع علم حساب است و عوارض ذاتی آن چهار عمل اصلی است که مسائل علم حساب به شمار می آیند؛ ۴. در برابر مهمل؛ چون الفاظ موضوع اند برای معانی گوناگون، به همین سبب از آن ها به «مستعمل» و «مفید» و «موضوع» تعبیر می شود و مهمل، لفظی است بی معنا؛ ۵. در برابر مشتق؛ زیرا در اصطلاح منطق از «جامد» در برابر «مشتق» به موضوع تعبیر می شود.

فرهنگ فارسی ساره

باره، پرسمان، زمینه، نهشته، جستار


فرهنگستان زبان و ادب

{subject, sujet (fr. )} [عمومی] آنچه دربارۀ آن بحث و آزمایش کنند

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او گفتگو می شود و قضایای مربوط به او حل می شود.
موضوع هر علمی عبارت است از آن چیزی که در آن علم از احوال و عوارض او گفتگو می شود و قضایای مربوط به او حل می شود. تدبر و تدقیق در مسائل هر علمی و تجزیه ی مسائل آن روشن می کند که همه ی آن مسائل بیان احکام و آثار و عوارض و حالات یک شئ بخصوص است و همان شئ بخصوص است که همه ی آن مسائل را به صورت افراد یک خانواده درآورده است و ما آن را موضوع آن علم می نامیم.
قرابت بین موضوعات علوم
در اینجا یک سؤال مهم برای منطقیین و فلاسفه پیش آمده است و آن اینکه نظر به اینکه موضوعات علوم متباین من جمیع الجهات نیستند بلکه- چنانکه قبلاً اشاره کردیم- قرابتهایی بین موضوعات علوم برقرار است و همان قرابتها منشا خویشاوندی فامیلی و نژادی علوم است مثل اینکه بین «کمّ منفصل» که موضوع علم حساب شمرده شده و «کمّ متصل» که موضوع علم هندسه شمرده شده قرابت جنسی است یعنی هر دو از جنس کمیت هستند، و از طرف دیگر آنچه موضوع یک علم نامیده می شود همواره دارای انواع و اقسامی است و هر نوع و قسمی اختصاص دارد به یک سلسله احکام و عوارض و حالات، مثل اینکه موضوع هندسه که «کمّ متصل» شناخته می شود منقسم می شود به خط و سطح و حجم و هر یک از آنها احوال و عوارض مخصوص به خود دارد، و از طرفی هم کلمه ی «عوارض و احکام» کلمه ی کشداری است و آنچه از عوارض نوع و قسم یک شئ محسوب می شود از عوارض خود آن شئ نیز محسوب می شود و در این صورت یا باید جمیع علوم را علم واحد بدانیم یعنی مسائل مختلف جمیع علوم را به منزله ی افراد یک خانواده و همه را مستقیماً منشعب از یک اصل بدانیم و اختلافات خانوادگی و فامیلی و نژادی را منکر شویم و اختلاف هر علمی را با علم دیگر یک امر قراردادی و وضعی بدانیم و یا آنکه به هر اندازه که موضوعات، انواع و اقسام پیدا می کنند علوم را متکثر و مختلف بدانیم مثلاً هندسه را مجموعه ای از سه علم (علم الخط و علم السطح و علم الحجم) بدانیم بلکه نظر به اینکه ممکن است هر یک از این سه نیز انقساماتی پیدا کنند مثل انقسام خط به مستقیم و منحنی، انقسامات جزئی تری برای آن علم قائل شویم.
جامع مشترک موضوع علم
علاوه بر اینکه موضوعات علوم متباینات من جمیع الجهات نیستند و بین آنها وجه مشترک هایی در کار است، احیانا می بینیم که موضوع یک علم عیناً جامع مشترک موضوع علم دیگر با یک رشته اشیاء دیگر است مثل آنکه موضوع علم النبات جامع مشترک موضوع علم الحیوان و یک عده از اشیاء است و همین طور... منطقیین و فلاسفه به این سؤال پاسخ داده اند. حاصل آنچه در مقام پاسخ به این سؤال بیان شده این است که عوارض و احکامی که به یک شئ نسبت داده می شود بر دو قسم است: عوارض اولیه یا عوارض ذاتیه، و عوارض ثانویه یا عوارض غریبه؛ و در مقام تمیز عوارض ذاتیه از عوارض غریبه تحقیقات نیکو و ارجمندی به عمل آمده و آن کس که از همه بیشتر و بهتر این مطلب را تحقیق کرده ابن سینا در کتب منطقیه ی خویش و بالخصوص منطق الشفا است هر چند متاخرین نکات لازمی را که وی یافته است درک نکرده اند و به راههای دیگر رفته اند و همین جهت موجب اضطراب و اختلاف آراء زیادی در آن مساله شده تا آنجا که از طرف برخی از غیر منطقیین عقاید عجیب و گزافه مانندی در این زمینه اظهار شده است. چنانکه معلوم شد در مساله ی تمایز و تشابه علوم و طبقه بندی آنها نکته ی حساسی که از نظر منطقی هست همانا تمیز و تشخیص عوارض ذاتیه از عوارض غریبه است و تمیز و تشخیص این جهت احتیاج به مقدمات منطقی زیادی دارد که از عهده ی این مقدمه و این مقاله خارج است و طالبین باید به کتب منطقیه و بالاخص کتب ابن سینا مراجعه کنند.
توضیح یک نکته
...

واژه نامه بختیاریکا

بُنتلاق

جدول کلمات

زمینه

پیشنهاد کاربران

محل بحث= مبحث

مورد . سوژ. تم .

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: جُستار ( پارسی امروز ) سَرگیک ( سرگ = وضع از سنسکریت: سَرگَ + پسوند مفعولی یک ) ، چیتاپیک ( چیتاپ= وضع از سنسکریت: چیتَّوْرتّی+ پسوند یک )

اسمی مشتق است ( اسم مفعول )

مطلب

تم

نوعی غذای هندی است که به آن اششک سیکی میگویند

قضیه

رُخ جستار

روشن نیست که این وازه عربی است یا ایرانی چون واژه گانی که آخرشان عین است ، بیشتر ایرانی هستند که عرب به آنها عین افزوده است .

در برگردان واژه موضوع از انگلیسی ، دیکشنری گرامی آبادیس ۱۵ واژه انگلیسی را روبروی آن گذاشته است یعنی واژه موضوع در هرجا باید یک واژه جایگزین داشته باشد مانند انگلیسی و این گسترش یک زبان را نشان می دهد . به امی روزی که ما هم برای تنبلی در سخن گفتن از دم دست ترین واژه بهره نبریم بلکه بهترین واژه را برگزینیم
به امید روزی که واژه " چیز " از زبان ما دور شود که بجای هر واژه ای بکار گرفته می شود
پیشنهاد من برای موضوع = جریان
مانند موضوع چه بود = جریان چه بود = داستان


جوهر. ذات . ماده

تم، سوژه، مبحث، مسئله، مشکل، مطلب، محمول، باب، خصوص، فقره، قضیه، نهاده، گذارده، وضع شده، قرارداده شده، ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب، مبتدا

جُستار، باره ( در برخی جاها )

واژه ی �باره� را نه همتراز با واژه ی �جُستار� که در ترازی پایین تر از آن، می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �موضوع� بکار برد. نمونه:
چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست مرا بر دل اندیشه زین باره نیست. فردوسی توسی

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر ۲۹ تیر ماه ۱۳۹۶
https://www. behzadbozorgmehr. com/2017/07/blog - post_30. html



اتفاق - حادثه

نهاده شده . وضع شده .

برابر پارسی ( موضوع ) چنانچه برگردان واژه انگلیسی ( سوژه ) باشد، واژه ( درون آخته ) می باشد. ( بویژه در فلسفه )
برابر ( اُبژه یا عین ) نیز، ( برون آخته ) می باشد.
سوبژکتیو= درون آختی
اُبژکتیو= برون آختی
در گفتگوی روزانه نیز برابر واژه ( موضوع ) واژه ( ماجرا یا جریان ) می باشد. نمونه: موضوع از چه قرار است؟= ماجرا از چه قرار است؟یا جریان چیست؟
در گزاره نویسی نیز واژه ( نهاد یا نهاده ) برابر ( موضوع ) می باشد جایی که سخن از موضوع و محمول باشد.
چنانچه ( موضوع ) برابرنهادِ واژه ( مبحث ) باشد، می توان به جای آن از واژه ( جُستار ) بهره برد و اگر پرسش و پاسخ در میان باشد، از واژه ( پُرسمان ) بهره برد.
من با کاربر علی بهجو همسویم و بسته به بافتار ( زcontext ) ی که آن واژه بکار می رود، می بایست جایگزین های درخور را بکار گرفت.

ارپی شده ی واژه ی ( ( موزو ) )

( ( ع ) ) گزاری به دست ناخوانشان در نوشتار بسیاری از واژه های پارسی
آن را در نزد خوانندگان واژه ی ( ( تازی ) ) نمایش داده است،
همانند
( ( تلوو ) ) که با ( ( ع ) ) گزاری شده است: طلوع.

موزو=موضوع


کلمات دیگر: