قيد , قرار , تصريح
اشتراط
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
شرط کردن، شرط بستن، پیمان کردن، تعلیق کردن چیزی به چیزی
( مصدر ) پیمان بستن شرط کردن .
( مصدر ) پیمان بستن شرط کردن .
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) پیمان بستن ، شرط کردن .
لغت نامه دهخدا
اشتراط. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) شرط کردن. ( غیاث ) ( کنز ) ( آنندراج ) ( زوزنی ). شرط بستن. پیمان کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). لازم گردانیدن پیمان و تعلیق کردن چیزی به چیزی. ( منتهی الارب ). تقیید بشرط کردن. تعلیق بشرط کردن. شریطه. مشارطه. || دروغ صریح گفتن بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ).
فرهنگ عمید
شرط کردن، شرط بستن، پیمان کردن، تعلیق کردن چیزی به چیزی.
پیشنهاد کاربران
پیمان بستن، تعهد کردن در عقود یا ذمن عقود - در فقه به معنی التزام و تعهد کردن است.
کلمات دیگر: