appointing as one's attorny, keeping in custody
توکیل
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
وکیل قراردادن، وکیل کردن کسی، کسی راوکیل ساختن
( مصدر ) برگماشتن وکیل کردن کسی را اجرای کاری را بعهد. شخصی واگذاشتن . جمع : توکیلات .
( مصدر ) برگماشتن وکیل کردن کسی را اجرای کاری را بعهد. شخصی واگذاشتن . جمع : توکیلات .
فرهنگ معین
(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را وکیل خود کردن .
لغت نامه دهخدا
توکیل. [ ت َ ] ( ع مص ) وکیل کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). وکیل گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گماشتن دیگری را بجای خود که از جانب او در آنچه مالک آن است تصرف کند. ( از تعریفات جرجانی ). || کاری با کسی ( به کسی ) گذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). گذاشتن کار را به کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کسی را بر چیزی گماشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برگماشتن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || نظارت. تحت نظر قرار دادن شخص یا مال را. مرحوم دهخدا در یادداشتی آرد: توکیل اموال کسی ، امری است مقدمه مصادره و آن ، گماشتن کسانی باشد بر اموال کسی تا سپس اموال او را مصادره کنند. رجوع به ابن خلکان چ تهران ص 36 س 14 شود : سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند و به شکر آن مرتهن لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردند. ( گلستان سعدی ).
فرهنگ عمید
۱. وکیل گرفتن.
۲. کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن.
۲. کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن.
پیشنهاد کاربران
وکالت دادن به کسی
کسی را وکیل کردن .
توکیل :
وکیل قراردادن, وکیل کردن کسی, کسی راوکیل ساختن
( مصدر ) : برگماشتن وکیل کردن کسی را اجرای کاری را بعهد شخصی واگذاشتن
جمع : توکیلات
وکیل قراردادن, وکیل کردن کسی, کسی راوکیل ساختن
( مصدر ) : برگماشتن وکیل کردن کسی را اجرای کاری را بعهد شخصی واگذاشتن
جمع : توکیلات
کلمات دیگر: