کلمه جو
صفحه اصلی

موات


مترادف موات : بایر، بی کشت، لم یزرع، بی جان، مرده

فارسی به انگلیسی

waste or unutilized, lifeless, waste or unutilized (land)

waste or unutilized (land)


مترادف و متضاد

بایر، بی‌کشت، لم‌یزرع


بی‌جان، مرده


۱. بایر، بیکشت، لمیزرع
۲. بیجان، مرده


فرهنگ فارسی

بی جان، مرده، مین خشک وبایر، زمین ویران که مالک نداشته باشد
( صفت ) ۱ - مرده بی جان . یا اراضی موات . زمین خشک و بایر از سکنه یا زمینی که نفعی از آن بکسی نرسد .
جمع ماته .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بی جان ، مرده . ۲ - زمینی که در آن کشت نشده باشد.

لغت نامه دهخدا

موات . [ م َ ] (ع مص ) موت . (ناظم الاطباء). بمردن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به موت شود.


موات . [ م َ وات ت ] (ع اِ) ج ِ مأتة. (منتهی الارب ). رجوع به مأتة شود.


موات. [ م َ ] ( ع مص ) موت. ( ناظم الاطباء ). بمردن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به موت شود.

موات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) بمردن. ( المصادر زوزنی ). موت. ( ناظم الاطباء ). مرگ. ( منتهی الارب ) ( غیاث ). رجوع به موت شود.

موات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) چیز بی جان. ( منتهی الارب ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه جان ندارد. مقابل حیوان ونبات. ( یادداشت مؤلف ). آنکه بی جان باشد. ( غیاث ). آنچه نیفزاید. ( دهار ). || مرده. مردگان. بی جانان. مقابل حَیَوان. ( یادداشت مؤلف ) :
زنده حق را به چشم دل نگر
زان که چشم سر نبیند جز موات.
ناصرخسرو.
تا جهان موات انصاف و مردگان معدلت به آب حیات احسان و اکرام و انعام او زنده گشت. ( سندبادنامه ص 14 ).
که نگفتم که چنین کن یا چنان
چون نکردید ای موات و عاجزان.
مولوی.
کای فرشته صور و ای بحر حیات
که ز دمهای تو جان یابدموات.
مولوی.
|| زمینی که در آن مرگی باشد. ( مهذب الاسماء ). || زمین بی مالک و نامنتفع. ( منتهی الارب ). زمین بی مالک و بی سود و نامنتفع. ( ناظم الاطباء ). زمین خشک و بی خداوند. ( آنندراج ) ( غیاث ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). زمینی که محصول و سودی نداشته باشد به سبب نداشتن آب یا شدت و کثرت حرکت آب در آن یا به علل دیگری که مانع از انتفاع زمین شود. ( از تعریفات جرجانی ). زمینی که ملک نبود. ( مهذب الاسماء ).
- احیای موات ؛ آباد کردن زمینهای بی نفع و بایر. عمارت خراب. آباد کردن ویران. ( یادداشت مؤلف ): تملک حاصل می شود به احیاء اراضی موات و حیازت اشیاء مباحه. ( ماده 140 قانون مدنی ایران ). هرکس از اراضی موات و مباحه قسمتی را بقصد تملک احیاء کند مالک آن قسمت می شود. ( ماده 143 قانون مدنی ).
- اراضی موات ؛ زمینهای بی صاحب و بی سود. زمینهای بایر که کسی را از آن سودی و محصولی نرسد. مقابل اراضی عامره. ( از یادداشت مؤلف ).

موات. [ م َ وات ت ] ( ع اِ ) ج ِ مأتة. ( منتهی الارب ). رجوع به مأتة شود.

موات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) بمردن . (المصادر زوزنی ). موت . (ناظم الاطباء). مرگ . (منتهی الارب ) (غیاث ). رجوع به موت شود.


موات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) چیز بی جان . (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). آنچه جان ندارد. مقابل حیوان ونبات . (یادداشت مؤلف ). آنکه بی جان باشد. (غیاث ). آنچه نیفزاید. (دهار). || مرده . مردگان . بی جانان . مقابل حَیَوان . (یادداشت مؤلف ) :
زنده ٔ حق را به چشم دل نگر
زان که چشم سر نبیند جز موات .

ناصرخسرو.


تا جهان موات انصاف و مردگان معدلت به آب حیات احسان و اکرام و انعام او زنده گشت . (سندبادنامه ص 14).
که نگفتم که چنین کن یا چنان
چون نکردید ای موات و عاجزان .

مولوی .


کای فرشته ٔ صور و ای بحر حیات
که ز دمهای تو جان یابدموات .

مولوی .


|| زمینی که در آن مرگی باشد. (مهذب الاسماء). || زمین بی مالک و نامنتفع. (منتهی الارب ). زمین بی مالک و بی سود و نامنتفع. (ناظم الاطباء). زمین خشک و بی خداوند. (آنندراج ) (غیاث ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). زمینی که محصول و سودی نداشته باشد به سبب نداشتن آب یا شدت و کثرت حرکت آب در آن یا به علل دیگری که مانع از انتفاع زمین شود. (از تعریفات جرجانی ). زمینی که ملک نبود. (مهذب الاسماء).
- احیای موات ؛ آباد کردن زمینهای بی نفع و بایر. عمارت خراب . آباد کردن ویران . (یادداشت مؤلف ): تملک حاصل می شود به احیاء اراضی موات و حیازت اشیاء مباحه . (ماده ٔ 140 قانون مدنی ایران ). هرکس از اراضی موات و مباحه قسمتی را بقصد تملک احیاء کند مالک آن قسمت می شود. (ماده ٔ 143 قانون مدنی ).
- اراضی موات ؛ زمینهای بی صاحب و بی سود. زمینهای بایر که کسی را از آن سودی و محصولی نرسد. مقابل اراضی عامره . (از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. (حقوق، فقه ) ویژگی زمین خشک، بایر، و ویران که مالک نداشته باشد.
۲. [قدیمی] بی جان، مرده.

دانشنامه آزاد فارسی

مَوات
رجوع شود به:احیای

پیشنهاد کاربران

هیچ وقت سابقه آبادانی و کشت و زرع نداشته است .


کلمات دیگر: