کلمه جو
صفحه اصلی

اصرار


مترادف اصرار : ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت

برابر پارسی : پافشاری، پاپیچی

فارسی به انگلیسی

insistence, urging, assertiveness, importunity, persistence, pertinacity, protestation, urgency

insistence, urging


assertiveness, importunity, insistence, persistence, pertinacity, protestation, urgency


فارسی به عربی

اصرار , ین

عربی به فارسی

سرسخت , يکدنده , لجوج , سخت , ترشرو , اصرار , پافشاري , سخت دلي , لجاجت , سختي , سفتي , چسبندگي , سرسختي


مترادف و متضاد

ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تاکید، سماجت، مداومت


persistence (اسم)
ایستادگی، دوام، ابرام، ماندگاری، اصرار، پافشاری، سماجت، مقاومت

perseverance (اسم)
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار

tenacity (اسم)
چسبندگی، سختی، سفتی، سر سختی، اصرار

importunity (اسم)
ابرام، اصرار

persistency (اسم)
دوام، ابرام، اصرار، پافشاری، سماجت

insistence (اسم)
اصرار، پافشاری، سماجت، مقاومت

yen (اسم)
تمایل، اصرار، ین، واحد پول ژاپن، رغبت شدید

insistency (اسم)
اصرار، پافشاری

فرهنگ فارسی

ابرام وپافشاری کردن درکاری، پیوسته عقب کاری رفتن ودرامری پایداری کردن ، ایستادگی ودوام وثبات برکاری
( مصدر ) پای افشردن پافشاری کردن پایداری در امری کردن .
نام قبیله ای از عرب که در قلعه صرر سکونت دارند .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) پافشاری کردن .

لغت نامه دهخدا

اصرار. [ اِ ] ( ع مص ) اصرار اسب و خر به گوشش ؛ راست کردن آنرا برای شنیدن. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). راست کردن اسب گوش را تا بشنود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). دو گوش راست کردن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ). || اصرار سنبل ؛ آماده برآمدن گردیدن خوشه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). صَرَر گردیدن خوشه. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به صرر شود. || دو رفتن و شتافتن. ( منتهی الارب ). اصرار مرد در دویدن ؛ شتافتن وی. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). اصرار فلان ؛ دو رفتن فلان و شتافتن. ( از ناظم الاطباء ). || اصرار مرد بر کار؛ عزم کردن و پایداری و دوام وی بر آن. ( از قطر المحیط ).بر چیزی ایستادن. ( تاج المصادر بیهقی ). عزیمت نمودن بر کار و ثبات و دوام ورزیدن بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عزم کردن بر کار. ( از اقرب الموارد ). پافشاری و مداومت و ثبات بر کار. ( از اقرب الموارد ) . درایستادن در کار. الحاح. ابرام. بر کارها بایستادن. ایستادن بر چیزی. پیوسته به کاری بودن. پافشاری کردن. سماجت. ایستادگی : او چون اصرار و انکار قوم دید جز مداراة و ترک مماراة چاره ای ندید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 289 ).
- امثال :
از ما اصرار از او انکار.
به اصرار آدمی را به هر کار توان واداشت .
|| بر گناه بایستادن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 13 ). پافشاری و دوام وثبات بر کاری و درین معنی اکثر در شر و گناهان بکاررود. یقال : اصرّ علی الذنب ؛ اذا لم یُقلع عنه. ( از اقرب الموارد ). همیشه بر گناه بودن. پیوسته در معصیت بودن. پیوسته بر گناه بودن. ( مؤید الفضلاء ). بر گناه بایستادن. بر معصیت ایستادن. بر معصیت بیستادن. ( زوزنی ). ادامه بر گناه و عزم بر ارتکاب گناههایی که در سابق از بنده سر زده است ، کذا فی الجرجانی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و در حدیث آمده است : آنگاه که اصرار بر گناهی صغیره باشد آنگاه در حکم کبیره و قادح عدالت است :
شتاب راچو کند پیر در ورع رغبت
درنگ را چو کند بر گنه جوان اصرار.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ص 277 ).
و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود و بر خطا اصرار ننماید. ( کلیله و دمنه ). چون مدتی بر این برآمد و ایشان الا اصرار نیفزودند [اصحاب سبت ]، خدای تعالی ایشان را عذاب فرستاد. ( تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 4 ص 516 ). || شوخ چشمی. || تنها بر کردن کاری مستعد شدن. ( غیاث ) ( آنندراج ). مستعد به کاری شدن. ( فرهنگ نظام ). || منع کردن کسی قبول نساختن. ( غیاث ) ( آنندراج ). منع کسی را قبول نکردن. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به ارمغان آصفی ص 133 شود.

اصرار. [ اَ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب که در قلعه ٔ صُرَر سکونت دارند. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

ابرام و پافشاری کردن در کاری، پیوسته دنبال کاری رفتن، در امری پایداری کردن، ایستادگی و ثبات بر کاری.
* اصرار ورزیدن: (مصدر لازم ) اصرار کردن، اصرار داشتن، ایستادگی و پافشاری کردن در امری.

ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.
⟨ اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.


دانشنامه آزاد فارسی

اِصرار
(در لغت به معنی پای فشردن بر چیزی یا کاری) در اصطلاح کلام و تفسیر: ۱. پای فشردن بر گناهکاری، در عینِ شناخت گناه؛ ۲. خاموشی گزیدن و استغفارنکردن. بر طبق حدیثی از پیامبر (ص) «گناه، در صورت استغفار، بزرگ به شمار نمی آید و در صورت اصرار، کوچک محسوب نمی شود».

فرهنگ فارسی ساره

پافشاری، پاپیچ


واژه نامه بختیاریکا

لُ ( لُه ) ؛ لِرت؛؛ زور و زیپ؛ پیچاهش؛ پا کو

جدول کلمات

ابرام

پیشنهاد کاربران

پا/پای فشردن/فشاردن

پافشاریدن.
اصراریدن.

این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی آستیش می باشد که از پهلوی آستیشن ساخته شده است

تاکید

پافشاری بهتر از تاکید است چون این واژه تازی میباشد

ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تأکید، سماجت، مداومت

اصرار ( Urges ) [اصطلاح اعتیاد]قدرت آن کمتر از هوس است، توسط عزم راسخ یا نیروی اراده سرکوب می شود.

گفتن بیش از حد یک چیزی


کلمات دیگر: