مترادف برخورد کردن : برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، تصادم کردن، تلاقی کردن، مصادف شدن
برخورد کردن
مترادف برخورد کردن : برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن، تصادف کردن، تصادم کردن، تلاقی کردن، مصادف شدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن
تصادف کردن، تصادم کردن
تلاقی کردن، مصادفشدن
مواجه شدن، پیوستن، برخورد کردن، تقاطع کردن، تلاقی کردن، یافتن، مواجه شدن با، ملاقات کردن، مصادف شدن با
زدن، دمیدن، برخورد کردن، تصادم کردن
تحریک کردن، برخورد کردن، بپایان رساندن، از کار انداختن، ناراحت کردن، بهم زدن، ابستن کردن، سردستی اماده کردن
برخورد کردن، بوسیدن، تماس نزدیک حاصل کردن، صفات مشترک داشتن
۱. برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات کردن
۲. تصادف کردن، تصادم کردن
۳. تلاقی کردن، مصادفشدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بهم رسیدن دو یا چند تن همدیگر را دیدن .
لغت نامه دهخدا
برخورد کردن. [ ب َ خوَر / خُرْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تصادف کردن. ملاقات کردن. رجوع به برخورد و برخوردن شود.
پیشنهاد کاربران
اصابت
Ran across
Dealt
کلمات دیگر: