کلمه جو
صفحه اصلی

الش


برابر پارسی : ( آلش ) دادوستد

فارسی به انگلیسی

beech

فارسی به عربی

زان

مترادف و متضاد

beech (اسم)
راش، ممرز، الش

فرهنگ فارسی

آلیش: عوض وبدل، تعویض، تبدیل، مبایعه، آلیش ویریش: دادوستد، خریدوفروش، معاوضه
( اسم ) راش
نام شهریست در اندلس از اعمال تدمیر

فرهنگ معین

( آلش ) (لِ ) (اِ. ) راش .

لغت نامه دهخدا

( آلش ) آلش. [ ل ِ ] ( اِ ) نبع. بشجیر . نام درختی است جنگلی و چوب آن در نجاری بکار است و در قدیم از آن کمان کردندی.

آلش. [ ل ِ ] ( ترکی ، اِمص ) تبدیل. تعویض.

آلش. [ ل ِ ] ( اِخ ) نام شهری به اندُلس.
الش. [ اَ ل َ ] ( اِ ) درختی است با پوست صاف ، و چوب آن بسیار محکم و شاخه های آن قابل خم شدن است. چوب آنرا در ایران معمولاً چوب جنگلی مینامند. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 277 ). رجوع به آلش شود.

الش. [ اِ ] ( اِخ ) تلفظ عربی الچه شهری در اسپانیا. رجوع به الچه شود.

الش. [ اُ ل ُ ] ( ترکی ، اِ ) طعامی که از پیش امرا به نوکران دهند. و این لفظ ترکی است گاهی مطابق رسم خط ترکی الوش بزیادت واو نویسند لیکن به واو خواندن خطاست. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). || لغت ترکی است بمعنی بخش. ( شرفنامه منیری ). حصه و نصیب. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 146 ب ). در فرهنگ مذکور شعوری هم بعنوان شاهد آمده است.

الش. [ ] ( علامت اختصاری ) رمز است بجای «الشارح ».

الش. [ اَ ] ( اِخ )نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. ( از معجم البلدان ).

الش . [ اَ ] (اِخ )نام شهری است در اندلس از اعمال تدمیر. مویز آن معروف است و نخلستانهایی خوب دارد. (از معجم البلدان ).


الش . [ اَ ل َ ] (اِ) درختی است با پوست صاف ، و چوب آن بسیار محکم و شاخه های آن قابل خم شدن است . چوب آنرا در ایران معمولاً چوب جنگلی مینامند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 277). رجوع به آلش شود.


الش . [ اِ ] (اِخ ) تلفظ عربی الچه شهری در اسپانیا. رجوع به الچه شود.


الش . [ اُ ل ُ ] (ترکی ، اِ) طعامی که از پیش امرا به نوکران دهند. و این لفظ ترکی است گاهی مطابق رسم خط ترکی الوش بزیادت واو نویسند لیکن به واو خواندن خطاست . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || لغت ترکی است بمعنی بخش . (شرفنامه ٔ منیری ). حصه و نصیب . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 146 ب ). در فرهنگ مذکور شعوری هم بعنوان شاهد آمده است .


الش. [ ] (علامت اختصاری ) رمز است بجای «الشارح ».


فرهنگ عمید

آلش۱#NAME?


( آلش ) = راش٢
عوض وبدل، تعویض، تبدیل، مبادله.
= آلش۱

دانشنامه عمومی

تعویض


گویش مازنی

( آلش ) /aalesh/ داد و ستد مبادله تعویض & جفت رحم پس از زایمان & واحد اندازه گیری از آرنج تا سرانگشتان
/alesh/ گام بلند برداشتن

گام بلند برداشتن


پیشنهاد کاربران

در گفتار لری آلِش و آلِشت به مَنای عوض و جابجا کردن می باشد.
این واژه ای در همه ی شاخه های زبان های ایرانی هست خوب است که در فارسی رسمی هم بکار گرفته شود.

به گویش لُریِ طوایف جنوب خوزستان این واژه یعنی "عوض"، برای نمونه در ترکیبات آلش کردن یا آلش وابیدن ( شدن ) .

نا درختی در کوهستانها ی تبریز است

خرید ترکی

آلِش، در گویش شهرستان بهاباد به معنای عوض کردن و تعویض است و برای لباس و پوشاک استفاده می شود، در آوردن لباس و پوشیدن لباس دیگر.
مثال :صبر کن لباسم را آلش کنم بعد بریم.


کلمات دیگر: