کلمه جو
صفحه اصلی

ابود

فرهنگ فارسی

رمیدن

لغت نامه دهخدا

ابود. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ اَبَد.

ابود.[ اُ ] ( ع مص ) برمیدن. رمیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). وحشی شدن. ( زوزنی ). وحشت گرفتن ، چنانکه بهیمه. || مقیم شدن بجای. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). بجائی مقیم شدن. ( زوزنی ). ایستادن. استادن. اقامت کردن. || گفتن شعری مشکل که معنی آن دانسته نمیشود. || جاودانه شدن.

ابود. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اَبَد.


ابود.[ اُ ] (ع مص ) برمیدن . رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). وحشی شدن . (زوزنی ). وحشت گرفتن ، چنانکه بهیمه . || مقیم شدن بجای . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بجائی مقیم شدن . (زوزنی ). ایستادن . استادن . اقامت کردن . || گفتن شعری مشکل که معنی آن دانسته نمیشود. || جاودانه شدن .


دانشنامه عمومی

ابود (به لاتین: Aboudé) در ساحل عاج است که در agnéby واقع شده است.
فهرست شهرهای ساحل عاج


کلمات دیگر: