کلمه جو
صفحه اصلی

تحنیه

فرهنگ فارسی

مهربان کردن مهربانی کردن کسیرا یا دردمندی نمودن و نالیدن از اندوه .

لغت نامه دهخدا

( تحنیة ) تحنیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از «ح ن ی » ) پیچیدن دست کسی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || خم دادن چوب را. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || خراشیدن و پوست باز کردن چوب. ( اقرب الموارد )( قطر المحیط ). || دوتا کردن پشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

تحنیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از «ح ن و» ) مهربان کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

تحنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ن و») مهربان کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


تحنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ح ن ی ») پیچیدن دست کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || خم دادن چوب را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || خراشیدن و پوست باز کردن چوب . (اقرب الموارد)(قطر المحیط). || دوتا کردن پشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).


تحنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] (ع مص ) خضاب کردن به حنا. (تاج المصادر بیهقی ). رنگ کردن چیزی را به حنا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تحنؤ و تحنی ٔ شود.


( تحنئة ) تحنئة. [ ت َ ن ِ ءَ ] ( ع مص ) خضاب کردن به حنا. ( تاج المصادر بیهقی ). رنگ کردن چیزی را به حنا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). رنگ کردن چیزی را به حنا و خضاب کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تحنؤ و تحنی شود.


کلمات دیگر: