کلمه جو
صفحه اصلی

تحویر

فرهنگ فارسی

سپید کردن جامه و جز آن یا گرد کردن نان در وقت پختن و داغ کردن یا برگردانیدن چیزی را و گرد ساختن آنرا

لغت نامه دهخدا

تحویر. [ ت َح ْ ] ( ع مص ) سپید کردن جامه و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). سپید کردن جامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || گرد کردن نان در وقت پختن و داغ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). پهن و گرد ساختن نان را برای پختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || خائب و خاسر گردانیدن خدا کسی را. || داغ کردن گرداگرد چشم شتر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || برگردانیدن چیزی را و گرد ساختن آنرا. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: