کلمه جو
صفحه اصلی

اصحاب قیاس

فرهنگ فارسی

پیروان ابو حنیفه که آنانرا اصحاب رای نیز میگفتند .

لغت نامه دهخدا

اصحاب قیاس . [ اَ ب ِ ] (اِخ ) پیروان ابوحنیفه که آنان را اصحاب رای نیز میگفتند. رجوع به اصحاب رای شود.


اصحاب قیاس . [ اَ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دردانش پزشکی قدیم ، طبیبان به دو گروه اصحاب تجربه و اصحاب قیاس تقسیم میشدند. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی آرد: باب نخستین در یاد کردن و طریق اصحاب تجربه و اصحاب قیاس در علاج کردن به داروهای مفرد و مرکب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و همو آرد: طبیبان پیشینیان دو گروه بوده اند، یکی اصحاب تجربه و دیگر اصحاب قیاس ، اما علم اصحاب تجربه نام داروهای مفرد بوده است و نسختها وداروهای مرکب ... اما اصحاب قیاس نخست طلب دانستن اختلافات مزاجات مردم کرده اند و دانستن اختلافات و احوال بیماریها و اختلاف اعراض ... (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).و رجوع به اصحاب تجربه و عیون الانباء ج 1 ص 23 شود.


اصحاب قیاس. [ اَ ب ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دردانش پزشکی قدیم ، طبیبان به دو گروه اصحاب تجربه و اصحاب قیاس تقسیم میشدند. صاحب ذخیره خوارزمشاهی آرد: باب نخستین در یاد کردن و طریق اصحاب تجربه و اصحاب قیاس در علاج کردن به داروهای مفرد و مرکب. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و همو آرد: طبیبان پیشینیان دو گروه بوده اند، یکی اصحاب تجربه و دیگر اصحاب قیاس ، اما علم اصحاب تجربه نام داروهای مفرد بوده است و نسختها وداروهای مرکب... اما اصحاب قیاس نخست طلب دانستن اختلافات مزاجات مردم کرده اند و دانستن اختلافات و احوال بیماریها و اختلاف اعراض... ( از ذخیره خوارزمشاهی ).و رجوع به اصحاب تجربه و عیون الانباء ج 1 ص 23 شود.

اصحاب قیاس. [ اَ ب ِ ] ( اِخ ) پیروان ابوحنیفه که آنان را اصحاب رای نیز میگفتند. رجوع به اصحاب رای شود.

دانشنامه آزاد فارسی



کلمات دیگر: