میهنی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
شیخ ابو سعید فضل الله بن ابی الخیر عارف
لغت نامه دهخدا
میهنی. [ هََ ] ( ص نسبی ) منسوب است به میهن. رجوع به میهن شود. || منسوب است به میهنه و آن دیهی است در خراسان و زادگاه شیخ ابوسعید ابوالخیر باشد. ( از یادداشت مؤلف ). منسوب است به میهنه که از قراء خابران از نواحی سرخس باشد. ( از لباب الانساب ).
میهنی. [ هََ ] ( اِخ ) شیخ ابوسعید فضل اﷲبن ابی الخیر، عارف. رجوع به ابوسعید شود.
میهنی. [ هََ ] ( اِخ ) رجوع به اسعد میهنی شود.
میهنی. [ هََ ] ( اِخ ) شیخ ابوسعید فضل اﷲبن ابی الخیر، عارف. رجوع به ابوسعید شود.
میهنی. [ هََ ] ( اِخ ) رجوع به اسعد میهنی شود.
میهنی . [ هََ ] (اِخ ) رجوع به اسعد میهنی شود.
میهنی . [ هََ ] (اِخ ) شیخ ابوسعید فضل اﷲبن ابی الخیر، عارف . رجوع به ابوسعید شود.
میهنی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب است به میهن . رجوع به میهن شود. || منسوب است به میهنه و آن دیهی است در خراسان و زادگاه شیخ ابوسعید ابوالخیر باشد. (از یادداشت مؤلف ). منسوب است به میهنه که از قراء خابران از نواحی سرخس باشد. (از لباب الانساب ).
کلمات دیگر: