۱ - ( مصدر ) حمل کردن سر بریده . ۲ - ( مصدر ) تند رفتن .بسر بردن طی کردن گذراندن انجام دادن . یا کنایه از مراقبه .
سر بردن. [ س َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) بسر بردن. ( آنندراج ). طی کردن. گذراندن. انجام دادن : بسر برده یک ماه سام دلیرابا زال و با رستم شیرگیر.فردوسی.همه شب به باده تهمتن به می بسر برد دستان فرخنده پی.( کک کوهزاد ).اگر بدست پادشاه کامکار و کاردان محتشم افتد بوجه نیکو بسر برد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ).- سر در جیب بردن ؛ غروب کردن. رجوع به سر شود.