کلمه جو
صفحه اصلی

شف

فارسی به انگلیسی

chef


فرهنگ فارسی

( اسم ) زمانی از غروب تا طلوع آن که هوا تیره و تاریک است و آن نصف شبانه روز است لیل . جمع شبها شبان . ترکیبات اسمی : یا شب ادهم . شب تاریک . یا شب بخیر . تعارفی که به هنگام شب برای تودیع و خداحافظی گویند شب خوش . یا شب برات . شب پانزدهم شعبان . یا شب چک . شب برات . یا شب خوش . شب بخیر . یا شب ات خوش باد . دعایی است که در وقت وداع گویند : ز جوش خون دل خونبار گفتم شبت خوش باد و روزت خوش که رفتم . ( نظامی ) یا شب دیجور . شب تاریک و تیره . شب سده . شبی که فردای آن جشن سده خواهد بود . شب دهم بهمن ماه . یا شب عنبرین . شب تاریک . یا شب کاینات . عالم کون و فساد دنیا . ترکیبات فعلی : یا شب به روز آوردن . شب را سپری کردن شب را به سحر آوردن . یا شب در میان دادن . وعده کردن اعم از آن که یک شب یا بیشتر فاصله باشد .
سود یا زیان

لغت نامه دهخدا

شف . [ ش َ ] (اِ) شب . (از برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). || سرشف . (یادداشت مؤلف ).


شف. [ ش َ ] ( اِ ) شب. ( از برهان ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ جهانگیری ). || سرشف . ( یادداشت مؤلف ).

شف. [ ش َف ف / ش ِف ف ] ( ع ص ، اِ ) جامه تنک که از ورای آن چیزها دیده شود. ج ، شُفوف. ( ناظم الاطباء ). جامه تنک. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). پارچه تنک و نازک. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ): ثوب شف ؛ جامه بسیار تنک و نازک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پرده تنک و باریک که از پس آن چیزی توان دید. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). پرده تنک. ج ، شفوف. ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). || ( اِ ) ریح و باد. ( ناظم الاطباء ). باد. ( آنندراج ). || ( اِمص ) فضل و فزونی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). افزونی. ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری )( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). || کمی و نقصان ( از اضداد است ). ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کمی. ( از برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( غیاث اللغات ) . نقصان. ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) بقیه روز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) کم. ( از منتهی الارب ).

شف. [ ش َف ف / ش ِف ف ] ( ع مص ) جنبیدن. || افزون شدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). افزون آمدن. ( المصادر زوزنی چ بینش ص 308 ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). افزون کردن. ( فرهنگ جهانگیری ). || کم گردیدن ( از اضداد است ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نقصان کردن. ( برهان ). کم کردن. ( فرهنگ جهانگیری ). || سود کردن . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جهانگیری ). || اندوهگین کردن.( از المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( فرهنگ جهانگیری ). اندوهگین ساختن. ( برهان ). || نزارکردن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).نزار کردن غم تن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لاغر کردن. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ). گداختن تن. ( مصادراللغة زوزنی ). || دوام یافتن و ثابت شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || تنک شدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

شف. [ ش ِف ف ] ( ع اِ ) سود. ( یادداشت مؤلف ) ( از برهان ). || زیان ( از اضداد است ). ( یادداشت مؤلف ) ( از برهان ).

شف . [ ش َف ف / ش ِف ف ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ تنک که از ورای آن چیزها دیده شود. ج ، شُفوف . (ناظم الاطباء). جامه ٔ تنک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). پارچه ٔ تنک و نازک . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ): ثوب شف ؛ جامه ٔ بسیار تنک و نازک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پرده ٔ تنک و باریک که از پس آن چیزی توان دید. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). پرده ٔ تنک . ج ، شفوف . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). || (اِ) ریح و باد. (ناظم الاطباء). باد. (آنندراج ). || (اِمص ) فضل و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). افزونی . (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری )(مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || کمی و نقصان (از اضداد است ). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کمی . (از برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) . نقصان . (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || (اِ) بقیه ٔ روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) کم . (از منتهی الارب ).


شف . [ ش َف ف / ش ِف ف ] (ع مص ) جنبیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). افزون کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || کم گردیدن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نقصان کردن . (برهان ). کم کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || سود کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). || اندوهگین کردن .(از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ جهانگیری ). اندوهگین ساختن . (برهان ). || نزارکردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).نزار کردن غم تن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لاغر کردن . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). گداختن تن . (مصادراللغة زوزنی ). || دوام یافتن و ثابت شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || تنک شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).


شف . [ ش ِف ف ] (ع اِ) سود. (یادداشت مؤلف ) (از برهان ). || زیان (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ) (از برهان ).


دانشنامه عمومی

پرده توری


گویش مازنی

/shaf/ تقدم – برتری - سهم حق ۳شال گردن

۱تقدم – برتری ۲سهم حق ۳شال گردن


پیشنهاد کاربران

برای آشپز فست فود


کلمات دیگر: