کلمه جو
صفحه اصلی

فیه

فارسی به انگلیسی

in him, in it


عربی به فارسی

دسته بندي , حزب , انجمن , فرقه , نفاق


مترادف و متضاد

party (اسم)
طرف، فرقه، قسمت، جمعیت، دسته، مهمانی، بزم، سور، یارو، بخش، فئه، حزب، دسته همفکر، دسته متشکل

brigade (اسم)
دسته، تیپ، تشکیلات، فئه

warrior host (اسم)
فئه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گروه دسته ۲ - دسته ای از لشکریان .

جماعت، طایفه، گروه، دسته
پاروی کشتی خله

فرهنگ معین

(فِ ئَ یا ئِ ) [ ع . فئة ] (اِ. ) ۱ - گروه ، دسته . ۲ - دسته ای از لشکریان .

لغت نامه دهخدا

فیه . (ع اِ) دهان . (منتهی الارب ). رجوع به فم و فوه شود.


فیه . [ ف َ ی َ ] (ع اِ) پاروی کشتی . خله . (زمخشری ). بیل .فله . مجذف . (یادداشتهای مؤلف ). رجوع به خله شود.


فیه . [ ف َی ْ ی ِه ْ ] (ع ص ) مرد بسیارگوی فصیح . || آزمند بسیارخوار. (منتهی الارب ).


فیه . [ فی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آبادان که دارای 100 تن سکنه است . آب آن از بهمن شیر و محصول عمده اش خرما و سبزی . اهالی از طایفه ٔ دریس و اغلب ماهیگیر یا کارگر شرکت نفت اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


فیه. ( ع اِ ) دهان. ( منتهی الارب ). رجوع به فم و فوه شود.

فیه. [ ف َی ْ ی ِه ْ ] ( ع ص ) مرد بسیارگوی فصیح. || آزمند بسیارخوار. ( منتهی الارب ).

فیه. [ ف َ ی َ ] ( ع اِ ) پاروی کشتی. خله. ( زمخشری ). بیل.فله. مجذف. ( یادداشتهای مؤلف ). رجوع به خله شود.

فیه. [ فی ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان آبادان که دارای 100 تن سکنه است. آب آن از بهمن شیر و محصول عمده اش خرما و سبزی. اهالی از طایفه دریس و اغلب ماهیگیر یا کارگر شرکت نفت اند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

جماعت، طایفه، گروه، دسته.

دانشنامه عمومی

شهر فیه (به رومانیایی: Fieni) در شهرستان دمبوویتس در کشور رومانی واقع شده است. جمعیت این شهر ۸٬۰۹۲ نفر است.
رومانی
فهرست شهرهای رومانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فِیهِ: در آن
معنی ﭐخْتُلِفَ فِیهِ: درآن اختلاف رخ داد
معنی عَاکِفُ: ملازم - مقیم (ازعکوف به معنای ملازمت و ایستادن نزد چیزی است. در عبارت "سَوَاءً ﭐلْعَاکِفُ فِیهِ " منظور از "عاکف فیه "کسی است که مقیم مکه باشد)
معنی تَسْلِیماً: تسلیماً-تسلیم شدنی آن طور که باید(در جایی که مفعولٌ فیه شده -احزاب 56)
معنی عُتُوّاً: سرپیچی - سرپیچی کردنی ناگفتنی (وقتی مفعول فیه باشد)
معنی صَفّاً: صف - صفی وصف نشدنی ( اگر مفعولٌ فیه واقع شده باشد)
معنی تَفِیضُ: لبریز می شود(از کلمه فیض به معنی لبریز شدن بر اثر پری است ، وقتی گفته میشود فاض الاناء بما فیه معنایش این است که ظرف از آنچه که در آن است لبریز شد )
معنی شَقّاً: شکافتنی (در عبارت "شَقَقْنَا ﭐلْأَرْضَ شَقّاً " چون مفعولٌ فیه واقع شده منظور شکافتنی نگفتنی و وصف ناشدنی است)
معنی قِیَامٌ: ایستادن(وقتی که مصدر است نظیرعبارت " فَمَا ﭐسْتَطَاعُواْ مِن قِیَامٍ ") - ایستاده ها (جمع قائم در عبارت "ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون ")
معنی یَذْرَؤُکُمْ: شما را می آفریند (ازکلمه ذرء به معنای ایجاد به شیوه اختراع است ، و گویا معنای اصلیش ظهور بوده . منظور از عبارت "یذرؤکم فیه" یعنی با قرار دادن همسران و جفتها برای شما و چهارپایان ، نسلتان را زیاد میکند)
معنی لَمْ یَدَّبَّرُواْ: تدبّر نکرده ونمی کنند -نیاندیشیده و نمی اندیشند - مو به مو مورد بررسی قرارنداده و نمی دهند(در اصل یتدبرو بوده که تا به دال تبدیل شده است از مصدر تدبر به معنای این که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْء...
معنی عُرْفاً: به صورت پشت سر هم - برای کار خیر یا معروف (در اصل به معنی دسته مویی است که در گردن اسب میباشد و هر امری را که به طور تعاقب و پشت سر هم واقع بشود به یال اسب تشبیه میکنند ، مثلا به عنوان استعاره گفته میشود فلانیها مثل یال اسب آمدند ، یعنی پشت سرهم .در ...
معنی لَا یَتَدَبَّرُونَ: تدبّر نمی کنید - نمی اندیشید - مو به مو مورد بررسی قرار نمی دهید(کلمه تدبر که فعل یتدبرون مشتق از آن است به معنای این است که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم و در مورد آیه شریفه"أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ﭐلْقُرْءَانَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ ﭐللَّهِ...
معنی مَکَّنِّا: قدرت و تمکین دادیم- امکانات دادیم (کلمه مکان به معنای قرارگاه هر چیز است از زمین ، و معنای امکان و تمکین ،قرار دادن در محل است . و چه بسا ، که کلمه مکان و مکانت به استقرارگاه امور معنوی اطلاق میشود ، مثل اینکه میگوئیم فلانی مکانتی در علم دارد ، و یا ...
ریشه کلمه:
فی (۱۷۰۱ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

[ویکی اهل البیت] فئة در لغت به معنای گروه و دسته است.
کم من فئة قلیلة غلبت فئةً کثیرةً باذن الله : چه بسیار گروه اندک که به اذن خدا بر گروه انبوه غلبه کرده است.
امیرالمؤمنین (ع) در مقام بیان فضایل خویش و علم او به حوادثی که در آینده به وقوع می پیوندد:
«والذی نفسی بیده لا تسألونی عن شیء فیما بینکم وبین الساعة ولا عن فئة تهدی مئةً وتضلّ مئةً الاّ انبأتکم بناعقها وقائدها وسائقها...» : سوگند به آن که جانم بدست او است ممکن نیست از آنچه که بین امروز تا قیامت روی می دهد، ویا در باره گروهی که صد نفر را هدایت وصد نفر را گمراه کنند از من بپرسید جز آن که از دعوت کننده و رهبر و آن کسی که زمام این گروه را بدست دارد... خبر می دهم.
پیغمبر اسلام (ص) به عمّار یاسر فرمود: «ویحک یا ابن سمیّة! تقتلک الفئة الباغیة» : وای بر تو ای پسر سمیه (نام مادر عمار) گروه متجاوز که علیه امام زمانشان قیام کرده باشند ترا بکشند.
علیّ (علیه السلام) می فرماید: «القتال قتالان: قتال الفئة الکافرة حتّی یسلموا، وقتال الفئة الباغیة حتی یفیؤوا» : جهاد بر دو قسم است: جهاد با کفار، تا اسلام آورند، وجهاد با سرکشان وخارجان علیه امام وقت، تا به دین اسلام بازگردند.

[ویکی الکتاب] معنی فِئَةٌ: جماعتی - گروهی
معنی مُتَحَیِّزاً: تغییر مکان دهنده (تحیز به معنای گرفتن حیز است که به معنای مکان است ، و کلمه فئة به معنای یک قطعه از جماعت مردم است و تحیز بسوی فئه به این معنا است که مرد جنگی از یک تاختن صرفنظر نموده و خود را به طرف عدهای از قوم خود بکشاند تا به اتفاق ایشان بجنگد)
معنی مُنتَصِرِینَ: یاری کنندگان - آنان که به یاری می طلبند (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)
معنی مُنتَصِراً: یاری کننده - به یاری طلبنده (عبارت "وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ ﭐللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِراً "یعنی: و برایش گروهی نبود که او را در برابر خدا یاری دهند، و خودش هم قدرت نداشت که عذاب را از خود برطرف کند)- آنانکه یکدیگر را یاری و ...
ریشه کلمه:
فئی (۱۰ بار)

«فِئَة» از مادّه «فَیْیء» در اصل به معنای بازگشت است و از آنجا که جمعیتی که پشتیبان یکدیگرند هر یک به کمک دیگری باز می گردد، به آنها «فِئَة» (بر وزن هبه) اطلاق شده است.
گروه. دسته. در اقرب الموارد گفته: تاء آن عوض از یاء است که اصل آن «فأی» است و از کلیات ابوالبقاء نقل کرده: فئة جماعتی است که در یاری به یکدیگر رجوع کنند. ناگفته نماند این در صورتی است که فئة را از «فی‏ء» بگیریم که به معنی رجوع است چنانکه راغب عقیده دارد. . چه بسا گروه کمی که به اذن خدا بر گروهی بسیار غلبه کرده است. . برای شما در دو گروه که با هم روبه رو شدند آیتی بود گروهی در راه خدا می‏جنگید و گروه دیگر کافر بود. . رجوع شود به «رکس».

گویش مازنی

/feye/ پا روی چوبی برای جمع آوری و بوجار دانه در خرمن کوبی

پا روی چوبی برای جمع آوری و بوجار دانه در خرمن کوبی


پیشنهاد کاربران

در زبان عربی محلی به مکانی که خلوت و باز باشد فیه گفته می شود . حدود 100 سال پیش نخلهای ورودی آبادان و حد فاصل ایستگاه 12 فعلی و حاشیه رودخانه بسیار تنک بوده اند و هر چه به سمت خرمشهر ( مسیر فیه کنونی ) می رویم از رودخانه بهمنشیر دور تر و از انبوه درختان کاسته می شود لذا عرب زبانها وقتی به منطقه ای که از نخلها خالی و باز باشد برسند و یا بخواهند آدرس آن منطقه را به هم بگویند می گویند رسیدیم به فیه . ( منطقه خالی از نخلستان ) . برگرفته از روایات صحیح پدرم سلطان بهمن شیر که از ساکنین اصلی و شیوخ قدیمی فیه بشمار می آید.


کلمات دیگر: