فال گرفتن طالع دیدن .
فال زدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فال زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) فال گرفتن. طالعبینی :
بر قرعه چار حد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.
که فرخ بود فال فرخ به فال.
زده ام فالی و فریادرسی می آید.
بر قرعه چار حد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.
نظامی.
به فرخندگی فال زن ماه و سال که فرخ بود فال فرخ به فال.
نظامی.
از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریادرسی می آید.
حافظ.
رجوع به فال شود.جدول کلمات
تفال
پیشنهاد کاربران
فال زدن : فالگیری کردن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 80 ) .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 80 ) .
کلمات دیگر: