مترادف نقض عهد : پیمان شکنی، تخلف، خلف وعده، عهدشکنی، عهدگسلی، نبذ
نقض عهد
مترادف نقض عهد : پیمان شکنی، تخلف، خلف وعده، عهدشکنی، عهدگسلی، نبذ
فارسی به انگلیسی
perjury
abjuration, breach of promise
فارسی به عربی
حنث , خرق , شجب
مترادف و متضاد
عهد شکنی، نقض عهد، ارتداد، سوگند شکنی، نقض عهد کردن، ترک عقیده، انکار
نقض عهد، نقض عهد کردن، رخنه، شکاف
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی
نقض عهد، سوگند شکنی، پیمان شکنی، گواهی دروغ
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی
پیمانشکنی، تخلف، خلفوعده، عهدشکنی، عهدگسلی، نبذ
پیشنهاد کاربران
غدر
خلف قول کردن. [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدقولی کردن. به قول و قرار خود وفا نکردن. تخلف از میثاق و قرارهای خود کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
از سر قول خود برگشتن
زیر قول زدن
خلف وعد کردن
از سر قول خود برگشتن
زیر قول زدن
خلف وعد کردن
کلمات دیگر: