کلمه جو
صفحه اصلی

سم دار


مترادف سم دار : زهردار، سمی، زهری ، سم آلود، زهرناک، زهرآگین

متضاد سم دار : بی زهر

فارسی به انگلیسی

hoofed, ungulate


hoofed, ungulate, poisonous

فارسی به عربی

فتاک

مترادف و متضاد

poisonous (صفت)
سمی، زهردار، سم دار

ungulate (صفت)
سم دار، جانور سم دار، بشکل ناخن، بشکل سم

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) فردی از راسته سم داران ذوالحافر . یا سم داران . پستاندارانی که انتهای انگشت آنان منتهی به سم است و جهت دویدن آماده اند و رژیم غذایی آنان علفخواریست و آنها به زوج سمان و فرد سمان تقسیم میشوند .

لغت نامه دهخدا

سم دار. [ س َ ] (نف مرکب ) زهردار. (آنندراج ). زهردار و سامه و هر چیز که در آن زهر بود و حیوانی که دارای زهرباشد، مانند: عقرب و مار و جز آن . (ناظم الاطباء).


سم دار. [ س ُ ] (نف مرکب ) حیواناتی که دارای سم باشند. ذوالحافر و چارپایانی که دارای سم باشند مانند اسب و استر و جز آن . (از ناظم الاطباء).


سم دار. [ س َ ] ( نف مرکب ) زهردار. ( آنندراج ). زهردار و سامه و هر چیز که در آن زهر بود و حیوانی که دارای زهرباشد، مانند: عقرب و مار و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

سم دار. [ س ُ ] ( نف مرکب ) حیواناتی که دارای سم باشند. ذوالحافر و چارپایانی که دارای سم باشند مانند اسب و استر و جز آن. ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. دارای سَم؛ زهردار.
۲. (زیست‌شناسی) ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد، مانندِ مار و عقرب.


ویژگی هر جانوری که دارای سُم باشد، مانندِ اسب و استر.


۱. دارای سَم، زهردار.
۲. (زیست شناسی ) ویژگی هر جانوری که دارای زهر باشد، مانندِ مار و عقرب.
ویژگی هر جانوری که دارای سُم باشد، مانندِ اسب و استر.


کلمات دیگر: