شیفتن
فارسی به انگلیسی
to enamour, to infatuate
attract, besot, captivate, draw, fascinate, infatuate
فارسی به عربی
اسحر , اغراء , افتن , سحر , سر , هریسة
مترادف و متضاد
مجذوب کردن، شیفتن، افسون کردن، سحر کردن، شیدا کردن، دلربایی کردن
شیفتن
شیفتن
شیفتن
شیفتن
شیفتن، شیفته کردن
شیفتن، شیفته کردن
شیفتن، عاشق شدن
فرهنگ فارسی
آشفته شدن، آشفته وسرگشته شدن ازعشق، دلباختگی
( مصدر )( شیفت - - شیفته ) ۱ - عاشق شدن دلباخته شدن . ۲ - آشفته شدن . ۳ - حیران شدن .
( مصدر )( شیفت - - شیفته ) ۱ - عاشق شدن دلباخته شدن . ۲ - آشفته شدن . ۳ - حیران شدن .
فرهنگ معین
(تَ ) [ په . ] (مص ل . ) ۱ - دلباخته شدن ، عاشق شدن .۲ - آشفته شدن . ۳ - حیران شدن .
لغت نامه دهخدا
شیفتن. [ ت َ ] ( مص ) دیوانه شدن و آشفته و سرگشته شدن. ( ناظم الاطباء ) :
شیفتم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند.
حلقه زنجیر فلک را بسود.
بدیعوصفا بر وصف تو بشیفته ام
از آن نباشد پایم همی ز بند جدا.
|| عاشق کردن. شیفته ساختن. ( یادداشت مؤلف ). || فریفته شدن.گول خوردن. ( یادداشت مؤلف ) :
همانا دلش دیو بفریفته ست
که بر بستن من چنین شیفته ست.
|| بیهوش شدن. ( آنندراج ).
شیفتم چون خری که جو بیند
یا چو صرعی که ماه نو بیند.
نظامی.
شیفتن خاک سیاست نمودحلقه زنجیر فلک را بسود.
نظامی.
|| عاشق شدن. ( آنندراج ) ( یادداشت مؤلف ). عشق. شیفته شدن. مفتون و دلداده و خواستار شدن : بدیعوصفا بر وصف تو بشیفته ام
از آن نباشد پایم همی ز بند جدا.
مسعودسعد.
- شیفتن به کسی ؛ عاشق او شدن. ( یادداشت مؤلف ).|| عاشق کردن. شیفته ساختن. ( یادداشت مؤلف ). || فریفته شدن.گول خوردن. ( یادداشت مؤلف ) :
همانا دلش دیو بفریفته ست
که بر بستن من چنین شیفته ست.
دقیقی.
رجوع به شیفته شود.|| بیهوش شدن. ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. آشفته شدن.
۲. آشفته و سرگشته شدن از عشق.
۳. دلباخته شدن.
۲. آشفته و سرگشته شدن از عشق.
۳. دلباخته شدن.
کلمات دیگر: