کلمه جو
صفحه اصلی

شکستگی

فارسی به انگلیسی

fracture, breakage, breakdown, break, brokenness, flaw, contraction

breakage, fracture, breakdown, contraction


break, breakage, brokenness, flaw, fracture


فارسی به عربی

استراحة , فرض , کسر
( شکستگی(استخوان ) ) کسر

استراحة , فرض , کسر


مترادف و متضاد

fracture (اسم)
ترک، شکاف، شکست، شکستگی، انکسار

break (اسم)
وقفه، تفریح، تنفس، شکاف، شکست، شکستگی، فرصت، مهلت، فرجه، انقصال، بادخور

fraction (اسم)
ذره، شکاف، شکستگی، کسر، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن

decrepitude (اسم)
شکستگی، حالت ضعف و ناتوانی، فرتوتی

nick (اسم)
شکاف، شکستگی، دندانه

فرهنگ فارسی

شکسته بودن کسر انکسار .

درزه یا ترک یا گسلی در سنگ که براثر تنش ایجاد شده است


لغت نامه دهخدا

شکستگی. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی شکسته.کسر. شکستن. تکسر. خنث. ( یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
چون زمین بر شکستگی است چرا
آسمان بی تفاوتست و فطور.
ناصرخسرو.
|| ناسره بودن مسکوک فلزی :
سفال را به تپانچه زدن به بانگ آرند
به بانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
رشیدی سمرقندی.
بکن معامله ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صدهزار درست.
حافظ.
|| شکستن استخوان. تفرق اتصال استخوان ( در طب ). ( یادداشت مؤلف ) : مر، داروییست که شکستگیها ببندد و بیماریها و جراحتها به راحتها رساند و درست کند. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ). بیشتر شکستگی ها که مخالف و ناهموار افتد از قرحه خالی نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). ماءالشعیر... سود دارد... شکستگی... را.( نوروزنامه ).
زَاصحاب خویش چون سگ کهف اندر آن حرم
آه از شکستگی سر و پا برآورم.
خاقانی.
جبره ؛ چوبها که بر شکستگی بندند. ( دهار ). دامغه ؛ شکستگی سر که به دماغ رسد. خزله ؛ شکستگی پشت. ( منتهی الارب ). || شکن. چین. ( یادداشت مؤلف ) :
چون زلف بتان شکستگی عادت کن
تا صید هزار دل کنی در نفسی.
خاقانی.
|| ( اِ ) دره. ( یادداشت مؤلف ). بریدگی و پستی که بر اثر عبور سیل یا زلزله یا عوامل دیگر پیدا شود در زمین. جر : چدغل ، ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده ، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار. ( حدود العالم ). بتمان ، ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها از حدود سروشنه. ( حدود العالم ). غور، ناحیتی است اندر میان کوهها و شکستگی ها. ( حدود العالم ). یک گروه بر کران دریا باشند و دیگر گروه اندر کوهها و شکستگیها. ( حدود العالم ). زاشت ، اندرکوهها و شکستگی ها اندر میان بتمان و ختلان نهاده. ( حدود العالم ). || ( حامص ) لکنت. گرفتن زبان.شکستگی زبان. پی را بی و شین را سین و «ر» را لام و جز آن گفتن. ( یادداشت مؤلف ) : هارون گفت زبانش اندک شکستگی داشت و نام وی موسی بود. ( قصص الانبیاء ص 98 ). تفرک ؛ شکستگی پیدا گردیدن در کلام و رفتار. لغلغة؛ شکستگی زبان. ( منتهی الارب ). لکنت ؛ شکستگی زبان. ( دهار ). حرف سین را تاء گفتن یا راء را غین یا لام یا باء، یا حرفی را بجای حرفی دیگر. ( منتهی الارب ). || پیری سخت. ضعف و سستی پیر یا بیمار: ضنی ؛ پیری و شکستگی. ( یادداشت مؤلف ) :

شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) :
چون زمین بر شکستگی است چرا
آسمان بی تفاوتست و فطور.

ناصرخسرو.


|| ناسره بودن مسکوک فلزی :
سفال را به تپانچه زدن به بانگ آرند
به بانگ گردد پیدا شکستگی ز درست .

رشیدی سمرقندی .


بکن معامله ای وین دل شکسته بخر
که با شکستگی ارزد به صدهزار درست .

حافظ.


|| شکستن استخوان . تفرق اتصال استخوان (در طب ). (یادداشت مؤلف ) : مر، داروییست که شکستگیها ببندد و بیماریها و جراحتها به راحتها رساند و درست کند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). بیشتر شکستگی ها که مخالف و ناهموار افتد از قرحه خالی نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ماءالشعیر... سود دارد... شکستگی ... را.(نوروزنامه ).
زَاصحاب خویش چون سگ کهف اندر آن حرم
آه از شکستگی ّ سر و پا برآورم .

خاقانی .


جبره ؛ چوبها که بر شکستگی بندند. (دهار). دامغه ؛ شکستگی سر که به دماغ رسد. خزله ؛ شکستگی پشت . (منتهی الارب ). || شکن . چین . (یادداشت مؤلف ) :
چون زلف بتان شکستگی عادت کن
تا صید هزار دل کنی در نفسی .

خاقانی .



|| (اِ) دره . (یادداشت مؤلف ). بریدگی و پستی که بر اثر عبور سیل یا زلزله یا عوامل دیگر پیدا شود در زمین . جر : چدغل ، ناحیتی است از فرغانه و اندر میان کوهها و شکستگی ها نهاده ، اندر وی شهرکهاست و دههای بسیار. (حدود العالم ). بتمان ، ناحیتی است اندر کوهها و شکستگی ها از حدود سروشنه . (حدود العالم ). غور، ناحیتی است اندر میان کوهها و شکستگی ها. (حدود العالم ). یک گروه بر کران دریا باشند و دیگر گروه اندر کوهها و شکستگیها. (حدود العالم ). زاشت ، اندرکوهها و شکستگی ها اندر میان بتمان و ختلان نهاده . (حدود العالم ). || (حامص ) لکنت . گرفتن زبان .شکستگی زبان . پی را بی و شین را سین و «ر» را لام و جز آن گفتن . (یادداشت مؤلف ) : هارون گفت زبانش اندک شکستگی داشت و نام وی موسی بود. (قصص الانبیاء ص 98). تفرک ؛ شکستگی پیدا گردیدن در کلام و رفتار. لغلغة؛ شکستگی زبان . (منتهی الارب ). لکنت ؛ شکستگی زبان . (دهار). حرف سین را تاء گفتن یا راء را غین یا لام یا باء، یا حرفی را بجای حرفی دیگر. (منتهی الارب ). || پیری سخت . ضعف و سستی پیر یا بیمار: ضنی ؛ پیری و شکستگی . (یادداشت مؤلف ) :
از پیری و شکستگیت هیچ بار نیست
چون دولت جوان خداوندگار نیست .

سعدی .


|| عجز و ناتوانی و شکست و انکسار. فتور و ضعف . (یادداشت مؤلف ).سستی و ناتوانی و ضعف . (ناظم الاطباء) : گفتم خداوندا آن چه بود که ترا نبود گفت بیچارگی و عجزو نیاز و خواری و شکستگی . (تذکرة الاولیاء عطار). گفتند درویشی چیست ؟ گفت : به حضرت خدای شکستگی عرضه کردن . (تذکرة الاولیاء عطار). چنانکه آن سید بامداد دو کلمه دعا از سر شکستگی گفت همه چیزش دادند. (المعارف ). ناگاه آوازی به گوش من رسید: وقت نیامد که از هوی بازآیی و روی به حضرت ما آری ... در آن حال شکستگی دورکعت نماز گزاردم . (انیس الطالبین ص 16). من از راه شکستگی و نیاز هر دو دست برداشته بودم و آمین میگفتم .(انیس الطالبین ص 29). || فروتنی . خضوع : نیم روز صحبت و خدمت او چندان اثر کرده است که چندان به عمرها ریاضت و نصیحت پیران مشفق ... شکستگی و تهذیب و تأدیب حاصل نتواند آمدن . (اسرار التوحیدص 82). نقل است که چنان شکستگی داشت که در هرکه نگریستی او را از خود بهتر دانستی . (تذکرة الاولیاء عطار ج 1 ص 35). || کآب ، کابة، کأبة؛ شکستگی و بدحالی از اندوه و غم . (منتهی الارب ). آزردگی و رنجش وملالت و اندوه و غمگینی و دردمندی و رنج . (ناظم الاطباء) :
آنجا که بود شکستگیها
صبر است کلید بستگی ها.

امیرخسرو.


یکی به من بین کز بس شکستگی ، طبعم
همی نیارد یک شعر استوار آورد.

ملک الشعراء بهار).


- دل شکستگی ؛ حزن و اندوه .(از ناظم الاطباء).
- || درماندگی . (ناظم الاطباء).
|| ترک . || گسیختگی . || اعراض . || شکست و هزیمت وانهزام . (ناظم الاطباء).
- ورشکستگی ؛ ورشکسته شدن . ناروا شدن کار تجارت . زیان بیش از سود شدن و کسر آوردن تاجر. و رجوع به همین ماده شود.
- ورشکستگی به تقصیر ؛ ورشکستگی که از روی عدم سوء نیت از قبیل زیاده روی در خرج باشد. (از فرهنگ حقوقی ).
- ورشکستگی به تقلب ؛ ورشکستگی که مقرون به سوء نیت و کلاهبرداری باشد. مقابل ورشکستگی به تقصیر. (فرهنگ حقوقی ).

فرهنگ عمید

۱. شکسته بودن.
۲. [قدیمی، مجاز] آزردگی.
۳. [قدیمی، مجاز] درماندگی.

دانشنامه عمومی

شکستگی (کانی). در مبحث کانی شناسی، منظور از شکستگی، بافت و شکلی از سطح سنگ است که در هنگام شکست کانی به خود گرفته است. هر کانی شکستگی های مشخصی دارد که نقش مهمی در شناسایی آن از دیگر انواع کانی می شود.
رخ (کانی شناسی)
در کانی شناسی مفهوم شکستگی با رخ متفاوت است در رخ، جدا شدگی و پوسته پوسته شدن به طور کامل و در راستای صفحه های ساختار بلوری مد نظر است. بیشتر کانی ها نوعی از شکستگی را از خود نشان می دهند در حالی که خاصیت پوسته پوسته شدن (رخ) همیشه قابل مشاهده نیست.
شکستگی از نوع مخروطی به گونه ای است که گویی موج های موجود در سطح پوستهٔ صدف سیاه در یک جا متمرکز شده اند. این نوع از شکستگی بیشتر در کانی های اَریخت یا کانی های ریزدانه مانند چخماق، اوپال یا ابسیدین دیده می شود. البته گاهی در کانی های بلوری مانند کوارتز هم دیده می شود. شکستگی زیرمخروطی همانند مخروطی است اما انحناها و خم ها کمتر در آن قابل مشاهده است. (یادآوری می شود که ابسیدین یک سنگ آذرین است و کانی نیست اما شکستگی مخروطی به خوبی در آن قابل مشاهده است)
شکستگی خاکی به گونه ای است که انگار یک خاک تازه، شکسته است. این نوع شکستگی در کانی هایی که پیوندهای نسبتاً نرم و شل دارند دیده می شود؛ مانند لیمونیت، کائولینیت و آلومینیت.

دانشنامه آزاد فارسی

شکستگی (fracture)
ازبین رفتن پیوستگی استخوان، با جابه جایی قطعات استخوان یا بدون آن. شکستگی ممکن است آسیب شناختی و ناشی از آسیب نسبتاً خفیف استخوان بیمار، مثلاً در بیماری های نرمی استخوان و پاژه باشد یا براثر آسیب دیدن استخوانِ سالم ایجاد شود. نوع دوم شایع تر است.
انواع شکستگی. شکستگی تمیز، که آسیب ناچیزی به بافت های اطراف وارد می کند و پوستِ روی محل شکستگی را پاره نمی کند، شکستگی ساده نامیده می شود. در شکستگی مرکب یا باز پوست پاره می شود و محل شکستگی در معرض هوا قرار می گیرد. در خردشدگی استخوان چند تکه می شود؛ این حالت در له شدگی ها دیده می شود. شکستگی ترکه ای شکستگی ناقص استخوان دراز در کودکان است.
علایم. از کارافتادن عضو، درد شدید عضو در هنگام حرکت، و تغییر شکل واضح آن از علایمی اند که ممکن است به تشخیص شکستگی بیانجامند. در صورت وجود این علایم، بررسی های بعدی باید با حداقل حرکت عضو همراه باشد. احساس مالیده شدن قطعات استخوان شکسته به یکدیگر کرپیتوس نامیده می شود و علامت قابل اطمینانی است. این علامت را فقط باید پزشک جست وجو کند.
درمان. درمان جاانداختن شکستگی است تا انتهای شکستۀ استخوان در امتداد یکدیگر و در یک راستا قرار گیرند. برای این کار ممکن است درجاتی از کشش یا ثابت کردن لازم باشد. پس از جاانداختن شکستگی لازم است عضو آسیب دیده بی حرکت شود. این کار با یکی از انواع آتل، مثلاً گچ، صورت می گیرد. گاهی قطعات شکستۀ استخوان طی عمل جراحی و با استفاده از میخ، پیچ، و یا صفحات فلزی ثابت می شوند. ترمیم شکستگی جوش خوردن نامیده می شود و به تشکیل کال استخوانی وابسته است. کال استخوانی برای استخوان شکسته نقش سیمان طبیعی را دارد. توصیه می شود که پس از اتصال یافتن قطعات شکسته به یکدیگر، حرکت عضو به تدریج زیاد شود تا ماهیچه ها و زردپیها برای شروع مجدد وظایف خود آماده شوند. با مهندسی ژنتیک پروتئینی تهیه کرده اند که رشد مجدد استخوان را تحریک می کند. در ۱۹۹۴ آزمایش هایی برای کاربرد آن، در صورت جوش نخوردن شکستگی، صورت گرفت. هرگاه فرآیند ترمیم به درستی صورت نگیرد، جوش خوردن شکستگی واقع نمی شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{fracture} [زمین شناسی] درزه یا ترک یا گسلی در سنگ که براثر تنش ایجاد شده است

جدول کلمات

انکسار

پیشنهاد کاربران

ترک


کلمات دیگر: