کلمه جو
صفحه اصلی

نگارنده


مترادف نگارنده : راقم، کاتب، نویسنده، رسام، مصور، نقاش، نگارگر

فارسی به انگلیسی

writer, I the present writer, [rare.] painter


author


author, writer, i the present writer, [rare.] painter

فارسی به عربی

کاتب

مترادف و متضاد

۱. راقم، کاتب، نویسنده
۲. رسام، مصور، نقاش، نگارگر


راقم، کاتب، نویسنده


رسام، مصور، نقاش، نگارگر


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نقاش . ۲ - نویسنده .

لغت نامه دهخدا

نگارنده. [ ن ِ رَ دَ / دِ ] ( نف ) نویسنده. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). منشی. کاتب. ( یادداشت مؤلف ). || مؤلف. ( یادداشت مؤلف ). || نقاش. ( ازناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). صورتگر. که صورت چیزی یا کسی را رسم و نقاشی کند :
ز لشکر سواری مصور بجست...
بدو گفت... یکی صورتی کن...
نگارنده بشنید از او برنشست
به فرمان مهتر میان را ببست.
فردوسی.
برآرنده سقف این بارگاه
نگارنده نقش این کارگاه.
نظامی.
چون نگارنده این رقم بنگاشت
هرکه این دید جانور پنداشت.
نظامی.
هرکه نگارنده این پیکر است
بر سخنش زن که سخن پرور است.
نظامی.
|| صورت بخش. مصور. ( یادداشت مؤلف ). نقشبند. کنایه از آفریدگار و خالق :
توانا و دانا و داننده اوست
خِرَد را و جان را نگارنده اوست.
فردوسی.
نگارنده چرخ گردنده اوست
فزاینده فره بنده اوست.
فردوسی.
نگارنده گونه گون جانور
فروزنده انجم و ماه و خور.
نظامی.
برآرنده آسمان کبود
نگارنده کوه و صحرا و رود.
نظامی.
نگارنده دانم که هست از درون
نگاریدنش را ندانم که چون.
نظامی.
نگارنده کودک اندر شکم
نویسنده عمر و روزی است هم.
سعدی.
خالق خلق و نگارنده ایوان رفیعی
فالق صبح و برآرنده خورشید منیری.
سعدی.
- نگارنده غیب ؛ خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ) :
ساقیاجام میم ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد.
حافظ.

فرهنگ عمید

۱. نویسنده.
۲. نقاش.

جدول کلمات

راقم

پیشنهاد کاربران

آفریننده هم معنی می شود:
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارنده ی بر شده پیکر است. .

صورتگر - طراح چیزی


کلمات دیگر: