مترادف سست کردن : آهسته کردن، کند کردن، ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بی حال کردن، متزلزل کردن، فتور کردن
سست کردن
مترادف سست کردن : آهسته کردن، کند کردن، ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بی حال کردن، متزلزل کردن، فتور کردن
فارسی به انگلیسی
to slacken, to relax, to weaken
debilitate, emasculate, enervate, enfeeble, loose, loosen, narcotize, relax, shake
فارسی به عربی
اضعف , ثبط عزیمة , حل , فترة الهدوء ، إخْمادٌ
مترادف و متضاد
متزلزل کردن، فتور کردن
کم شدن، خرد شدن، کند کردن، اهسته کردن، سست کردن، شل کردن یا شدن
فرو نشاندن، ضعیف کردن، سست کردن، شل کردن، کساد کردن
کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
اخته کردن، سست کردن، از مردی انداختن
بی اثر کردن، ناتوان کردن، سست کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن
ضعیف کردن، سست کردن
دلسرد کردن، سست کردن، بی جرات ساختن
ضعیف کردن، سست کردن، نرم کردن، شل کردن، از خشکی در اوردن، لینت دادن
خرد شدن، کم کردن، ضعیف کردن، سست کردن، راحت کردن، شل کردن، لینت دادن، تمدد اعصاب کردن
سست کردن، غیر فعال کردن، ناکنش ور ساختن، بی کار کردن
آهسته کردن، کند کردن
ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بیحال کردن
۱. آهسته کردن، کند کردن
۲. ضعیف کردن، ناتوان کردن، دچار رخوت شدن، بیحال کردن
۳. متزلزل کردن، فتور کردن
واژه نامه بختیاریکا
( سست کردن (استحکامات) ) شِنگ کِردِن
کلمات دیگر: