کلمه جو
صفحه اصلی

نفس کشیدن


مترادف نفس کشیدن : استنشاق، تنفس، دم برآوردن

برابر پارسی : دمیدن

فارسی به انگلیسی

breathe, respire


breathe, respire, drink, to breathe, to mortify ones passions

to breathe


to mortify one's passions


فارسی به عربی

تنفس

مترادف و متضاد

استنشاق، تنفس، دم‌برآوردن


breathe (فعل)
استنشاق کردن، نفس کشیدن، دم زدن

respire (فعل)
دمیدن، نفس کشیدن، دم زدن، بهوش امدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دم زدن تنفس کردن : حباب وار مبادا نفس کشی بیجا چه خانه ها که بیک دم زدن خراب نشد . ( نعمت خان عالی ) یا نفس کشیدن از یاد کسی رفتن .مردن مرده بودن : خود او در تخت خواب افتاده نفس کشیدن از یادش رفته بود .

لغت نامه دهخدا

نفس کشیدن. [ ن َ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) تنفس کردن. ( ناظم الاطباء ). دم زدن. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر چه خانه آئینه ست روی زمین
نفس کشیدن ما هیچکس نمی بیند.
صائب ( آنندراج ).
- امثال :
نمرده نفس کشیدن از یادش رفته است .
|| اعتراض کردن. لب به شکوه و شکایت و انتقاد گشودن. جیک زدن. لب از لب برداشتن. لب گشودن : کسی جرأت نفس کشیدن ندارد؛ کسی را یارای اعتراض و شکایت نیست.

دانشنامه عمومی

نفس کشیدن (ترانه). «نفس کشیدن» (به انگلیسی: breathin) تک آهنگی از هنرمند اهل ایالات متحده آمریکا آریانا گرانده از آلبوم شیرین کننده است.

جدول کلمات

دم, تنفس

پیشنهاد کاربران

دم، استنشاق، تنفس، دم برآوردن

نفس کشیدن

مثال human breathe with nose and mouth

هِن زدن = با شکم نفس کشیدن

( گویش تهرانی )


کلمات دیگر: