مترادف محدوده : حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه
برابر پارسی : تنگنا، چارچوب، گستره
bounds, compass, confines, environs, limit, pale, radius, realm, reservation, scope, shot, sphere
محدود , منحصر , مشروط , مقيد
حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه
محدوده . [ م َ دَ ] (ع ص ) محدودة. حد پیدا کرده . داری حد.
محدودة.[ م َ دَ ] (ع ص ) مؤنث محدود. رجوع به محدود شود.
گستره، تنگنا، چارچوب