کلمه جو
صفحه اصلی

محدوده


مترادف محدوده : حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه

برابر پارسی : تنگنا، چارچوب، گستره

فارسی به انگلیسی

frame-work, bounds, confines, environs, limit, radius, realm, scope, sphere, compass, pale, reservation, shot

bounds, compass, confines, environs, limit, pale, radius, realm, reservation, scope, shot, sphere


فارسی به عربی

حدود , مدی

عربی به فارسی

محدود , منحصر , مشروط , مقيد


مترادف و متضاد

range (اسم)
دسترسی، حوزه، حدود، محدوده، رسایی، چشم رس، تیر رس، برد، خط مبنا، منحنی مبنا

span (اسم)
ظرفیت، پوشش، اندازه، محدوده، یک وجب، وجب، مدت معین، گستردگی، فاصله معین

confine (اسم)
حد، محدوده

limited area (اسم)
محدوده

حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه


فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث محدود جمع : محدودات .

لغت نامه دهخدا

( محدودة ) محدودة.[ م َ دَ ] ( ع ص ) مؤنث محدود. رجوع به محدود شود.
محدوده. [ م َ دَ ] ( ع ص ) محدودة. حد پیدا کرده. داری حد.

محدوده . [ م َ دَ ] (ع ص ) محدودة. حد پیدا کرده . داری حد.


محدودة.[ م َ دَ ] (ع ص ) مؤنث محدود. رجوع به محدود شود.


فرهنگ عمید

۱. قسمتی که با نشانه ها و علائم از بخش های دیگر متمایز شده باشد.
۲. [مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد.

دانشنامه عمومی

محدوده (مدیریت پروژه). محدوده (انگلیسی: Scope) یا گستره پروژه، در دانش مدیریت پروژه، دارای دو کاربرد متمایز است، که شامل؛ محدوده پروژه و محدوده محصول پروژه می باشد. محدوده شامل دریافت اطلاعات مورد نیاز برای شروع یک پروژه و ویژگی های محصولی می باشد، که نیاز ذینفعان پروژه را برآورده می کند. محدوده پروژه به کارهایی اطلاق می شود که باید برای تولید محصول، ارائه خدمات یا عرضه نتایج حاصل از پروژه، با ویژگی ها و توابع مشخص شده از سوی ذینفعان، انجام شود. در حوزه مدیریت پروژه، مدیریت محدوده فهرستی از محصولات یا وظایفی است، که باید به میزان مورد نیاز، با حفظ کیفیت و تنوع تعیین شده، در زمان مشخص و با منابع موجود و توافق شده در پروژه، انجام گیرد.

فرهنگ فارسی ساره

گستره، تنگنا، چارچوب


پیشنهاد کاربران

طیف!

حریم

کرانه

گستره

دامنه

دور و بر

سامان
در محدوده عشرت آباد: در سامان عشرت آباد
که در گیلگی بکار می رود

دسترس

برابر پارسی:
اندکانه ، اندکک، کران مندانه، کران مند، کرانه پذیر، کرانه گستردگی، کمینه، مرزبسته، مرزبستمندانه، مرزین، مرزانگار، کمانه مرز، کمینه مرز، کمانه مرزبندی، کمینه مرزبندی، ناچیز، کمانه گسترش، کمینه گسترش، کمینه بندی، کمانه بندی، کمانه مرزک، کمینه مرزک، کمانه مرزبندی، کمینه مرزبندی

threshold

پیرامون ( در برخی باره ها )

نمونه:
نیروهای امنیتی و ساماندهی ( انتظامی ) ، پیرامونِ ( محدوده ) مجلس و همه ی خیابان های پیرامون ( اطراف ) را قُرُق کرده بودند . . .

"کرانه" می تواندیکی ازبرابرهای پارسی این واژه باشد.


کلمات دیگر: