مترادف سست شدن : ضعیف شدن، ناتوان گشتن، بی رمق شدن، کم زور شدن، درماندن، واماندن، از کار افتادن، دل سردشدن، مایوس شدن، نومید شدن، مردد شدن، تردید داشتن، کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن، شل شدن، کند شدن
سست شدن
مترادف سست شدن : ضعیف شدن، ناتوان گشتن، بی رمق شدن، کم زور شدن، درماندن، واماندن، از کار افتادن، دل سردشدن، مایوس شدن، نومید شدن، مردد شدن، تردید داشتن، کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن، شل شدن، کند شدن
فارسی به انگلیسی
to grow feeble or weak, to droop, to flag
droop, flag, languish, relax, sag, shake, slacken, waver, weaken, wilt
فارسی به عربی
اضعف , علم
مترادف و متضاد
کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن
شل شدن، کند شدن
مردد شدن، تردید داشتن
فرو نشستن، فروکش کردن، نشست کردن، سست شدن، واگذاشتن
کم کردن، عاجز کردن، ضعیف شدن، تقلیل دادن، تضعیف کردن، ضعیف کردن، سست کردن، سست شدن، نحیف کردن، کم نیرو شدن
خرد شدن، سنگ فرش کردن، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن
سست شدن، سست بودن
سست شدن، سست بودن
ضعیفشدن، ناتوان گشتن، بیرمق شدن، کمزور شدن
درماندن، واماندن، از کار افتادن
دلسردشدن، مایوس شدن، نومید شدن
۱. ضعیفشدن، ناتوان گشتن، بیرمق شدن، کمزور شدن
۲. درماندن، واماندن، از کار افتادن
۳. دلسردشدن، مایوس شدن، نومید شدن
۴. مردد شدن، تردید داشتن
۵. کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن
۶. شل شدن، کند شدن
فرهنگ فارسی
واماندن . درماندن . از کار افتادن . ضعیف شدن . یا از کار افتادن . مردن .
لغت نامه دهخدا
سست شدن. [ س ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) واماندن. درماندن. از کار افتادن. ضعیف شدن : خالد استواری حصار که دید سست تر شد. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ).
ز اسب اندر آمد بدید آن سرای
جهانجوی را سست شد دست و پای.
بی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.
ز اسب اندر آمد بدید آن سرای
جهانجوی را سست شد دست و پای.
فردوسی.
خمیده گشت و سست شد آن قامت چو سروبی نور ماند و زشت شد آن طلعت هژیر.
ناصرخسرو.
|| از کار افتادن. مردن : و یعقوب را بدید و بپرسید که ترا چندعمر است گفت صدوبیست سال گفت خلاف گویی در ساعت زنخ سست شد. ( قصص الانبیاء ص 86 ).واژه نامه بختیاریکا
جُو بریدِن؛ نَتَرُم گِریدِن؛ ز خو رَهدِن
پیشنهاد کاربران
فتور
فتور، ضعیف شدن، ناتوان گشتن، بی رمق شدن، کم زور شدن، درماندن، واماندن، از کار افتادن، دل سردشدن، مایوس شدن، نومید شدن، مردد شدن، تردید داشتن، کاهلی کردن، تنبلی کردن، مسامحه کردن، شل شدن، کند شدن
کلمات دیگر: