کلمه جو
صفحه اصلی

نقاشی کردن

فارسی به انگلیسی

paint

فارسی به عربی

طباشیر ملون , طلاء , فرشاة , محیط

مترادف و متضاد

picture (فعل)
نقاشی کردن، مجسم کردن، با عکس نشان دادن، روشن ساختن

paint (فعل)
رنگ کردن، نقاشی کردن، رنگ زدن، سرخاب مالیدن، نگارگری کردن، رنگ شدن

brush (فعل)
مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن

contour (فعل)
نقاشی کردن

crayon (فعل)
نقاشی کردن

فرهنگ فارسی

صورت کشیدن . رسم کردن . ترسیم کردن . تصویر چیزی یا کسی را کشیدن . یا در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن . رنگ کردن . رنگ و روغن زدن .

لغت نامه دهخدا

نقاشی کردن. [ ن َق ْ قا ک َ دَ ]( مص مرکب ) صورت کشیدن. رسم کردن. ترسیم کردن. تصویرچیزی یا کسی را کشیدن. || در و دیوار ساختمان را رنگ آمیزی کردن. رنگ کردن. رنگ و روغن زدن.

پیشنهاد کاربران

painting


drawing

نگار بستن

معنی نقاشی کردن بع انگلیسی میشود👇🏻
drawing
با تشکر از سایت خوبتون❤💌

نقاشی کردن بع انگلیسی میشود👇🏻
drawing
خیلی ممنونم از سازنده این سایت سایتتون عالی هستش💌❤

طرح کردن


کلمات دیگر: