شکوفه کردن
فارسی به انگلیسی
to blossom
blossom
فارسی به عربی
برعم , زهرة
مترادف و متضاد
طلوع کردن، شکوفه کردن، بکمال و زیبایی رسیدن
شکوفه کردن، جوانه زدن، غنچه کردن
شکوفه کردن، گل کردن، شوره کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - شکوفه بر آوردن درخت . ۲ - قی کردن استفراغ کردن .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - شکوفه برآوردن درخت . ۲ - استفراغ کردن .
لغت نامه دهخدا
شکوفه کردن. [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکوفه برآوردن درخت. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). || قی کردن. ( ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر منم میوه های تر به سفر
پس شکوفه کنم زبیم جگر.
پس خورد، انگبین شکوفه کند.
خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست.
شکوفه کند هرچه آن گشت پر.
ز آب دیده شکوفه کرد گلش.
در این ماه کردند یکسر شکوفه.
گر منم میوه های تر به سفر
پس شکوفه کنم زبیم جگر.
خاقانی.
دیده ای نحل چون شکوفه خوردپس خورد، انگبین شکوفه کند.
خاقانی.
دوستگانی داد شاهم جام دریاشکل و من خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست.
خاقانی.
چنان دان که از غنچه لعل و درشکوفه کند هرچه آن گشت پر.
نظامی.
آن شب از رخنه ای که داشت دلش ز آب دیده شکوفه کرد گلش.
نظامی.
درختان در آن ماه برفی که خوردنددر این ماه کردند یکسر شکوفه.
کمال اسماعیل ( از انجمن آرا ).
پیشنهاد کاربران
اناره. . . .
کلمات دیگر: