کلمه جو
صفحه اصلی

شیفته کردن

فارسی به انگلیسی

charm, enrapture, magnetize

فارسی به عربی

افتن

مترادف و متضاد

enamor (فعل)
شیفتن، شیفته کردن

enamour (فعل)
شیفتن، شیفته کردن

enthrall (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

enthral (فعل)
اسیر کردن، شیفته کردن، بنده کردن، بغلامی دراوردن، مفتون ساختن

فرهنگ فارسی

عاشق شیدا کردن دل بردن و آشفته ساختن

لغت نامه دهخدا

شیفته کردن. [ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عاشق و شیدا کردن. دل بردن و آشفته ساختن :
خلق را بر تو چنین شیفته احسان تو کرد
تا تو باشی دل تو سیر مباداز احسان.
فرخی.
شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین
شایدم هرچه به من عشق و ولای تو کند.
منوچهری.


کلمات دیگر: