کلمه جو
صفحه اصلی

مجوز


مترادف مجوز : اجازه، پته، پروانه، جواز

برابر پارسی : پروانه، دستور، روادید

فارسی به انگلیسی

authorization, justification, ground


justification, pass, permit, warrant, authorization, ground

justification, pass, permit, warrant


فارسی به عربی

إِجارَة

مترادف و متضاد

اجازه، پته، پروانه، جواز


فرهنگ فارسی

اجازه دهنده، تجویزکننده
( اسم ) روا دارنده تجویز کننده .
حسن بن سهل مجوز محدث

فرهنگ معین

(مُ جَ وِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تجویز شده ، روا داشته شده ، اجازه نامه .

لغت نامه دهخدا

مجوز. [ م ُ ج َوْ وِ ] ( ع ص ) روادارنده کاری. ( غیاث ). روادارنده و رواگرداننده کاری. ( آنندراج ). کسی که تجویز می کند روایی و ناروایی چیزی را و رخصت می دهد کردن و یا نکردن کاری را. ( ناظم الاطباء ). روایی دهنده. روایی بخش. روا دارنده. روا کننده. تجویز کننده ، مجوز قانونی داشتن یا نداشتن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مجوز. [ م ُ ج َوْ وَ ] ( ع ص ) تجویز کرده شده و روا داشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). روا و جایز. || حلال و روا شده. ( ناظم الاطباء ).

مجوز. [ م ُ ج َوْ وِ ] ( اِخ ) حسن بن سهل مجوز محدث است. ( منتهی الارب ). حسن بن سهل به این نسبت اشتهار دارد. ( از انساب سمعانی ).

مجوز. [ م ُ ج َوْ وَ ] (ع ص ) تجویز کرده شده و روا داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). روا و جایز. || حلال و روا شده . (ناظم الاطباء).


مجوز. [ م ُ ج َوْ وِ ] (اِخ ) حسن بن سهل مجوز محدث است . (منتهی الارب ). حسن بن سهل به این نسبت اشتهار دارد. (از انساب سمعانی ).


مجوز. [ م ُ ج َوْ وِ ] (ع ص ) روادارنده ٔ کاری . (غیاث ). روادارنده و رواگرداننده ٔ کاری . (آنندراج ). کسی که تجویز می کند روایی و ناروایی چیزی را و رخصت می دهد کردن و یا نکردن کاری را. (ناظم الاطباء). روایی دهنده . روایی بخش . روا دارنده . روا کننده . تجویز کننده ، مجوز قانونی داشتن یا نداشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


فرهنگ عمید

اجازه دهنده، تجویزکننده.
= پروانه

اجازه‌دهنده؛ تجویزکننده.


پروانه#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

مُجَوّز (licence)
(یا: پروانه، جواز، تصدیق) مدرکی که دولت یا سایر مراجع مجاز صادر می کند و به دارندۀ آن اجازۀ انجام کاری را می دهد که در غیاب چنین مجوزی ممنوع است. هدف از صدور مجوز تسهیل نگهداری صحیح سوابق، رعایت نظم و نیز تحصیل درآمد است. نمونه های آن عبارت اند از مجوزهای لازم برای ازدواج، رانندگی، نگهداری اسلحه یا فروش تولیدات الکلی. این اصطلاح دربارۀ اجازۀ شخصی (کتبی یا غیرکتبی) برای استفاده از املاک خصوصی نیز به کار می رود. نمونۀ مجوز قراردادی، اعطای اجازۀ استفاده از ملک غیر برای اجرای برنامه های عمومی و سرگرم کننده است.

مجوز (رایانه). مُجَوّز (رایانه)(Authorization)
اختیاراتی که به یک کاربر برای استفاده از سیستم و داده های موجود روی آن داده می شود. اختیارات معمولاً توسط مدیر سیستم به یک کاربر داده می شود و رایانه به هنگام ورود کاربر به سیستم آن ها را چک و مشخص می کند. به همین منظور کاربر می بایستی به طریقی هویت خود را برای سیستم مشخص کند، مثلاً از طریق یک کد یا کلمه رمز.

فرهنگ فارسی ساره

پروانه


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی و اسم فاعل است و پارسی آن اینهاست:
هیلاناک ( هیلان، کردی: اجازه + پسوند فاعلی اک )
آنوژینار ( آنوژین از سنسکریت: اَنوجنیا= اجازه + پسوند ار )
آتیساراک ( آتیسار از سنسکریت: اَتیسَرگَ= اجازه + پسوند اک )

روادید

امتیاز نامه


کلمات دیگر: