کلمه جو
صفحه اصلی

مجهز کردن


مترادف مجهز کردن : تجهیز کردن، آماده کردن، مهیا ساختن

فارسی به انگلیسی

accomplish, accouter, arm, equip, fit, furnish, gird, outfit, rig, tool


accomplish, arm, equip, fit, furnish, gird, outfit, accouter, rig, tool

فارسی به عربی

اثث , استعد , جهز

مترادف و متضاد

۱. تجهیز کردن
۲. آماده کردن، مهیا ساختن


تجهیز کردن


آماده کردن، مهیا ساختن


fit (فعل)
شایسته بودن، مجهز کردن، تطبیق کردن، متناسب کردن، خوردن، اندازه بودن برازندگی، زیبنده بودن بر، مناسب بودن برای، سوار یا جفت کردن، صلاحیت دار کردن، گنجاندن یا گنجیدن

gear (فعل)
مجهز کردن، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن

tool (فعل)
مجهز کردن، شکل دادن، دارای ابزار کردن، بصورت ابزار دراوردن

provide (فعل)
تهیه کردن، مقرر داشتن، مجهز کردن، اماده کردن، وسیله فراهم کردن، تدارک دیدن، میسر ساختن، تهیه دیدن، تامین کردن، توشه دادن

furnish (فعل)
تهیه کردن، مجهز کردن، مزین کردن، مبله کردن، دارای اثاثه کردن

rig (فعل)
مسلح کردن، مجهز کردن، گول زدن، اماده شدن، باد گلو بادبان اراستن، با خدعه و فریب درست کردن

arm (فعل)
مسلح کردن، مجهز کردن

equip (فعل)
اراستن، مسلح کردن، مجهز کردن، مجهز ساختن، سازوبرگ دادن

prepare (فعل)
مجهز کردن، اماده کردن، ساختن، تعبیه کردن، مستعد کردن، فراهم نمودن، مهیا ساختن، اماده شدن، تدارک دیدن، پستاکردن، تمهید کردن

imp (فعل)
افزودن، مجهز کردن، پیوند زدن، طولانی کردن، ازار دادن، قلمه زدن، تکه دادن

پیشنهاد کاربران

پیوست. . پیوسته. . .


کلمات دیگر: