کلمه جو
صفحه اصلی

شکوه کردن

فارسی به انگلیسی

complain, moan, repine, bellyache, bewail, crab, yammer, to complain

to complain


bewail, complain, moan, repine


فارسی به عربی

سهل , مقص

مترادف و متضاد

plain (فعل)
شکوه کردن

gripe (فعل)
ازردن، گرفتن، گله کردن، محکم گرفتن، با مشت گرفتن، نق نق زدن، شکوه کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) گله کردن شکایت کردن .

لغت نامه دهخدا

شکوه کردن. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکوه بردن. شکوه نمودن. شکایت کردن : قاضی این شکوه خدمت منصور خلیفه کرد. ( کتاب النقض ص 586 ).
نیست در بی هنری آفت نخوت صائب
شکوه از بخت مکن گر هنری نیست ترا.
صائب تبریزی.
جواب این غزل است این که نقد حیدرگفت
از او چه شکوه کنم عالم پریشانیست.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
بس که امشب شکوه از زلفت به سنبل کرده ام
همچو برگ لاله دودم بر زبان پیچیده است.
میرزا رضی دانش ( ازآنندراج ).


کلمات دیگر: