کلمه جو
صفحه اصلی

سریش

فارسی به انگلیسی

glue, paste

فارسی به عربی

صمغ , معجون

مترادف و متضاد

paste (اسم)
چسب، خمیر، نوعی شیرینی، سریش، گل یا خمیر

glue (اسم)
چسب، غرا، سریشم، سریش، چیز چسبناک

library paste (اسم)
سریش، چسب نشاسته ای

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گیاهی است از تیره سوسنیها که دارای گلهای زینتی است و چون دارای ساقه زیر زمینی ضخیم لعابدار است از کوبیده ریشه آن به عنوان چسب استفاده میکنند . این گیاه به طور خودرو و در اکثر نقاط و همچنین ایران میروید اشراس اشراش . ۲ - درختی است زینتی از تیره سماقیان که جزو گونه های زیتون ( سنجد تلخ ) میباشد . این درخت از خارج وارد ایران شده و در جنوب ایران ( بندر عباس و چاه بهار ) کشت می شود . اصل آن از هندوستان و هندو چین است چیش . ۳ - بد کار بد عمل . ۴ - حقیر فرومایه
ده از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار .

فرهنگ معین

(س رِ ) (اِ. ) ریشة گیاهیست که آن را آرد می کنند و از خمیر آن ماده ای چسبناک به دست می آورند.

لغت نامه دهخدا

سریش . [ س ِ ](اِ) رستنی باشد که در سبزی و تازگی بپزند و با ماست بخورند و بعد از رسیدگی خشک کنند و آرد سازند و کفشگران و صحافان چیزها بدان چسبانند. (برهان ). چیزی که نجار و کمانگر و صحاف و چرم گر بدان چیزها چسبانند.و آن را از ماهی و پوست خام سازند. (رشیدی ). پت . (لغتنامه اسدی ). ثرط. (دهار) (نصاب ). اسراش . اسقولوس . (بحر الجواهر). و معروف و آن را به عربی اشراس گویندو بیخی است که ساقی دارد و گل آن سفید مایل بسرخی وخمر آن مستدیر و تندطعم و بعضی آن را و خنثی را دو چیز دانند شبیه بیکدیگر. اما شیخ الرئیس در مبحث قوباگفته : اصل الخنثی هوالاشراس . (آنندراج ) :
بخدای ار کس این قوافی را
بسخن برنشاندی بسریش .

انوری .


زخم شمشیر غمت راننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم بسریش .

سعدی .


|| ناله و فغان . (آنندراج ) :
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول براوفتدبسریش .

لبیبی .


زیر فهمش ستاره کرده خروش
پیش سهمش سریش کرده سروش .

سنایی .


کار تو بر سریش و همه کار تو سریش
همواره زین نهاد که هستی گداو دنگ .

سوزنی .


|| بد و زبون . (آنندراج ) (جهانگیری ) :
سروش دادم تلقین که خواهم از تو عطا
سریش اگر نبدی کار بنده بود سریش .

سوزنی (از آنندراج ).


|| سریشم را هم میگویند که بدان پی بر کمان پیچند. (برهان ).

سریش. [ س ِ ]( اِ ) رستنی باشد که در سبزی و تازگی بپزند و با ماست بخورند و بعد از رسیدگی خشک کنند و آرد سازند و کفشگران و صحافان چیزها بدان چسبانند. ( برهان ). چیزی که نجار و کمانگر و صحاف و چرم گر بدان چیزها چسبانند.و آن را از ماهی و پوست خام سازند. ( رشیدی ). پت. ( لغتنامه اسدی ). ثرط. ( دهار ) ( نصاب ). اسراش. اسقولوس. ( بحر الجواهر ). و معروف و آن را به عربی اشراس گویندو بیخی است که ساقی دارد و گل آن سفید مایل بسرخی وخمر آن مستدیر و تندطعم و بعضی آن را و خنثی را دو چیز دانند شبیه بیکدیگر. اما شیخ الرئیس در مبحث قوباگفته : اصل الخنثی هوالاشراس. ( آنندراج ) :
بخدای ار کس این قوافی را
بسخن برنشاندی بسریش.
انوری.
زخم شمشیر غمت راننهم مرهم کس
طشت زرینم و پیوند نگیرم بسریش.
سعدی.
|| ناله و فغان. ( آنندراج ) :
چنان بدانم من جای غلغلیجگهش
کجا بمالش اول براوفتدبسریش.
لبیبی.
زیر فهمش ستاره کرده خروش
پیش سهمش سریش کرده سروش.
سنایی.
کار تو بر سریش و همه کار تو سریش
همواره زین نهاد که هستی گداو دنگ.
سوزنی.
|| بد و زبون. ( آنندراج ) ( جهانگیری ) :
سروش دادم تلقین که خواهم از تو عطا
سریش اگر نبدی کار بنده بود سریش.
سوزنی ( از آنندراج ).
|| سریشم را هم میگویند که بدان پی بر کمان پیچند. ( برهان ).

سریش. [ س ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنه آن 397 تن و آب آن از قنات است. محصول آن غلات ، پنبه ، میوه جات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

سریش . [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خواشید بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنه آن 397 تن و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، پنبه ، میوه جات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

گیاهی از تیرۀ سوسنی ها، دارای ساقۀ کوتاه، برگ های دراز نوک تیز، گل های خوشه ای و ریشۀ ضخیم که آن را پس از خشک کردن آرد می کنند و برای چسباندن کاغذ و بعضی چیزهای دیگر به کار می برند.

دانشنامه عمومی

سریش ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
سریش (چسب)
سریش (سبزوار)
سریش (سرده)

دانشنامه آزاد فارسی

سِریش
گیاهان متعلّق به جنس Eremurus از تیرۀ لاله. این گیاهان علفی، با ریشه هایی مرکب از دسته های فیبری یا غده ای، برگ های بن رست خطی دراز و گلپوش قیفی شکل، لوله ای ـ استکانی و یا چرخه ای اند. از این جنس، هفت گونه در ارتفاعات مختلف ایران می روید. از برگ های سریش در غذاهای بهارۀ محلی استفاده می شود.

گویش بختیاری

lowa .


واژه نامه بختیاریکا

دِرِّه

پیشنهاد کاربران

با سیریش دواملایی است - آویزون!

یعنی کسی که همش به آدم آویزونه

پت


کلمات دیگر: