شکست خوردن
فارسی به انگلیسی
to be defeated, to fail
fail, flop, lose
فارسی به عربی
افقد , فشل
مترادف و متضاد
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن
شکست خوردن، با صدای تلپ افتادن
چیدن، شکست خوردن، موجب شکست شدن
اشتباه کردن، شکست خوردن
شکست خوردن، عقیم ماندن، توفیق نیافتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) مغلوب شدن شکست یافتن .
لغت نامه دهخدا
شکست خوردن. [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص مرکب ) انهزام. شکست یافتن. شکست دیدن. مغلوب شدن. ( یادداشت مؤلف ). منهزم شدن. ( زمخشری ) ( ناظم الاطباء ). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد. ( امثال و حکم دهخدا ).
دوثة: اقبان ؛ شکست خوردن از دشمن. اکصاص. کفاء؛ شکست خوردن قوم. عبعبة. کشف. هب. هبوب. ( منتهی الارب ). || چاک خوردن. ترک برداشتن. شکاف پیدا کردن بنا و غیره. ( از یادداشت مؤلف ).
- امثال :
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد. ( امثال و حکم دهخدا ).
دوثة: اقبان ؛ شکست خوردن از دشمن. اکصاص. کفاء؛ شکست خوردن قوم. عبعبة. کشف. هب. هبوب. ( منتهی الارب ). || چاک خوردن. ترک برداشتن. شکاف پیدا کردن بنا و غیره. ( از یادداشت مؤلف ).
گویش اصفهانی
تکیه ای: šekast bexori
طاری: šekast xârd(mun)
طامه ای: šekast xârdan
طرقی: šekast xârdmun
کشه ای: šekast xârdmun
نطنزی: ârhamariyâɂan
واژه نامه بختیاریکا
پوز چک مندِن؛ زِیدِن زیر رَه
پیشنهاد کاربران
از پای درآمدن
ناکام ماندن
باختن، هزیمت
از پا در آمدن
هزیمت افتادن ؛ شکست روی دادن. هزیمت پدید آمدن : هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) . میمنه علی تکین نماز پیشین بر میسره خوارزمشاه برکوفتند و نیکو بکوشیدند و هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ) . روزی از روزها در جنگ کفار هزیمت بر یوشع افتاد. ( قصص الانبیاء ص 130 ) . هزیمت بر کافران افتاد و پیغمبر مشتی خاک بر روی ایشان ریخت. ( قصص الانبیاء ص 320 ) . وللیانوس درحال جان سپرد و هزیمت در آن لشکر افتاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 71 ) . یغلم بن سهل بسیار حرب کرد و چندین کس را بکشت و به آخر کشته شد و هزیمت بر سفیدجامگان افتاد و هفتصد مرد از ایشان کشته شد و دیگران بگریختند. ( تاریخ بخارا ) .
کلمات دیگر: