to cash, to cash in, to convert into cash, to liquidate
نقد کردن
فارسی به انگلیسی
to criticise or criticize, to appraise, to evaluate, to assess
cash, criticize, liquidate, realize, review
فارسی به عربی
نقد
مترادف و متضاد
واقعی کردن، درک کردن، دریافتن، نقد کردن، فهمیدن، تحقق یافتن، پی بردن، تحقق بخشیدن، قوه اوردن
نقد کردن، وصول کردن، دریافت کردن
فرهنگ فارسی
نقد، نقدینه کردن
نقد، سنجش (هنری و غیره) کردن
۱ - مالی را تبدیل به پول نقد و رایج کردن:سید گفت : ... ترا اینجا چندان مقام باشد که این زر را وزن و نقد بکنند . ۲- انتقاد کردن اثری علمی یا ادبی: فیلسوف اعظم ارسطا طالیس این نقد را ( طب را ) بقسطاس منطق بسخت و بمحک حدود نقد کرد و بمکیال قیاس پیمود ..
جملات نمونه
چکی را نقد کردن
to cash a check
امیر ژتونهای خود را نقد کرد
amir cashed in his chips
اموال مسروقه را نمیشود به آسانی نقد کرد
one cannot easily turn stolen goods into cash
او در نقد کردن نمایشنامه و شعر مهارت ویژهای دارد
he has a special skill in evaluating plays and poems
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - چک یا جنسی را به پول تبدیل کردن . ۲ - مطرح کردن ضعف و قوت یک اثر.
لغت نامه دهخدا
نقد کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) متاعی را فروختن و بهایش را فی الحال پول نقد دریافت کردن. ضیاع و عقار و متاع یا چک و سفته ای را به پول نقد بدل کردن. || جدا کردن سره را از ناسره. ردی و جید درهم و دینار را تمیز دادن و از هم جدا کردن. || خوب و بد کلامی را آشکار ساختن.
- نقد کردن حال ؛ نیک و بد آن پرسیدن. ( لیلی و مجنون نظامی چ وحید دستگردی ).
- نقد کردن حال ؛ نیک و بد آن پرسیدن. ( لیلی و مجنون نظامی چ وحید دستگردی ).
پیشنهاد کاربران
call out
نقد کردن
انتقاد کردن
نقد کردن
انتقاد کردن
بررسی کردن
کلمات دیگر: