( مصدر ) آسیب رسیدن صدمه وارد آمدن .
گزند رسیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گزند رسیدن. [ گ َ زَ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) آسیب رسیدن. صدمه رسیدن :
نیامد جهان آفرین را پسند
از ایشان به ایشان رسید آن گزند.
نه حله ای کز آتش او را بود زیان.
که نه راحت رسد ز خلق نه رنج.
رسد کشور بیگنه را گزند.
نیامد جهان آفرین را پسند
از ایشان به ایشان رسید آن گزند.
فردوسی.
نه حله ای کز آب مر او را رسد گزندنه حله ای کز آتش او را بود زیان.
فرخی.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج.
سعدی ( گلستان ).
که وی در حصاری گریزد بلندرسد کشور بیگنه را گزند.
سعدی ( بوستان ).
پیشنهاد کاربران
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
کلمات دیگر: