بر آوردن نیازمندی یا قضای حاجت کردن کنایه از تخلی کردن .
قضای حاجت
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
قضای حاجت. [ ق َ ی ِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برآوردن نیازمندی.
- قضای حاجت کردن ؛ کنایه از تخلیه کردن. ادرار کردن. دفع فضول معده. رجوع به قضاء شود.
- قضای حاجت کردن ؛ کنایه از تخلیه کردن. ادرار کردن. دفع فضول معده. رجوع به قضاء شود.
پیشنهاد کاربران
سر سبک کردن = ( گویش تهرانی ) قضای حاجت
کلمات دیگر: