( مصدر ) ۱- ثابت کردن برقرار ساختن . ۲- نصب کردن ایستاده کردن . ۳- اقامه کردن ( نماز )انجام دادن . ۴- منعقد کردن ( مجلس جشن و شادمانی ).
برپای کردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
برپای کردن. [ ب َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برپا کردن. اقامه کردن. اقامه. ( تاج المصادر ) :
آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی برپای کرد.
دو سالش بمصر اندرون جای کرد.
سپه را بدان شارسان جای کرد
یکی پیشرو جست و برپای کرد.
آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی برپای کرد.
مولوی.
بر او پادشا حکم برپای کرددو سالش بمصر اندرون جای کرد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
|| نصب کردن. منصوب کردن. گماردن : سپه را بدان شارسان جای کرد
یکی پیشرو جست و برپای کرد.
فردوسی.
کلمات دیگر: