کلمه جو
صفحه اصلی

برت

فرهنگ فارسی

چنانکه در اشنانبرت .

لغت نامه دهخدا

برت. [ ب ُ ] ( اِ ) شکرطبرزد.( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شکر سفید. ( از اقرب الموارد ). || مرد دلیل ماهر. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

برت. [ ] ( مزید مؤخرامکنه ) چنانکه در اشنانبرت. ( یادداشت بخط مؤلف ).

برة. [ ب َرْ رَ ] ( ع ص ) مؤنث بَرّ. زن مهربان. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) فرمانبرداری ، اسم است بِرّ را. ( از منتهی الارب ).

برة. [ ب َرْ رَ ] ( اِخ ) نام عمه نبی صلی اﷲ علیه وآله و سلم. ( منتهی الارب ). || نام جایی که در آنجا قابیل هابیل را کشت. || نام چاه زمزم است ، و بدین معنی بدون الف و لام آید. || نام دو قریه است در یمامه ، بره علیا و بره سفلی. ( از منتهی الارب ) ( از مراصد ) ( از معجم البلدان ).

برة. [ ب ُ رَ ] ( ع مص ) اقامت نمودن. ( از منتهی الارب ). وَبْر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به وبر شود.

برة. [ ب ُ رَ ] ( ع اِ ) هر نوع حلقه از قبیل النگو و گوشوار و خلخال. ج ، بُری ̍، بُرین ، بِرین ، بُرات. || حلقه مسین یا موئین که در بینی اشتر کنند و زمام در آن بندند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

برة. [ ب ُرْ رَ ] ( ع اِ ) واحد بُرّ. یک گندم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به بُرّ شود.

برة. [ ب ُرْ رَ ] ( اِخ ) از اعلام است. و برةبن رآب ، که جحش بن رآب نیزگویند، پدر ام المؤمنین زینب است. ( ناظم الاطباء ).

برت . [ ] (مزید مؤخرامکنه ) چنانکه در اشنانبرت . (یادداشت بخط مؤلف ).


برت . [ ب ُ ] (اِ) شکرطبرزد.(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکر سفید. (از اقرب الموارد). || مرد دلیل ماهر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

برت در معانی زیر کاربرد دارد:
برت، تگزاس
سید برت
برت هلکویست
جرمی برت
برت لنکستر
راب برت
برت موریسو
میشل برت
برت روتان
سکو برت


کلمات دیگر: