کلمه جو
صفحه اصلی

حکیمی

فرهنگ فارسی

ابراهیم ملقب به حکیم الملک از رجال دوره اخیر قاجاریه و عهد پهلوی ( ف. ۱۳۳۸ ه. ش. ) وی مکررا به نخست وزیری و نمایندگی مجلس شوروی و سنا انتخاب شد .
۱ - حکمت فلسفه . ۲ - طبابت پزشکی .
محمد ابن ابراهیم ابن قریش حکیمی اخباری مکنی به ابوعبدالله او از جماعتی سماع حدیث داشت

لغت نامه دهخدا

حکیمی. [ ح َ ]( حامص ) حالت و چگونگی حکیم بودن. حکمت :
گر فلاطون بحکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش.
سعدی.
|| ( ص نسبی ) منسوب به حکیم.

حکیمی. [ ح َ ] ( اِخ ) ( سید... ) از شاعران است.وی معاصر امیر شاهی بود و طبع خوبی داشت. در تتبع مطلع شاهی با مصرع : ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او.
از اوست این مطلع:
مائیم و کنج میکده و پیر دیر او
دیگر کجا رویم که داریم غیر او.
( مجالس النفایس ص 138 ).
محبوب علی. از شاعران و مریدان سید نسیمی ، به سال 881هَ. ق. در طبس درگذشت. او راست :
مائیم پیر میکده و کنج دیر او
امید ما بدوست که داریم غیر او
صد بار بیش کشت و دگر کرد زنده ام
گویی علی است یار و حکیمی نصیر او.
( ریاض العارفین ص 187 ).

حکیمی. [ ح َ ] ( اِخ ) شاعری از سادات استراباد و ماهر در علوم حکمیة و فن طب بود و به سال 881 هَ. ق. درگذشت. بیت ذیل از اوست :
گر قدم رنجه کنی سوی حکیمی چه شود
تانثار تو کند نقد دل و جان بر سر.
( از قاموس الاعلام ترکی ).

حکیمی. [ ح َ ] ( اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابن قریش حکیمی اخباری ، مکنی به ابوعبداﷲ. او از جماعتی سماع حدیث داشت. و از اوست : کتاب حلیةالادباء. کتاب سقطالجوهر. کتاب الشباب و فضله علی الشیب و کتاب الفکاهة و الدعایة. ( الفهرست ).

حکیمی. [ ح َ] ( اِخ ) محمدبن محمد حسینی. رجوع به محمد... شود.

حکیمی . [ ح َ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن ابن قریش حکیمی اخباری ، مکنی به ابوعبداﷲ. او از جماعتی سماع حدیث داشت . و از اوست : کتاب حلیةالادباء. کتاب سقطالجوهر. کتاب الشباب و فضله علی الشیب و کتاب الفکاهة و الدعایة. (الفهرست ).


حکیمی . [ ح َ ] (اِخ ) (سید...) از شاعران است .وی معاصر امیر شاهی بود و طبع خوبی داشت . در تتبع مطلع شاهی با مصرع : ما حق شناس پیر مغانیم و دیر او.
از اوست این مطلع:
مائیم و کنج میکده و پیر دیر او
دیگر کجا رویم که داریم غیر او.

(مجالس النفایس ص 138).


محبوب علی . از شاعران و مریدان سید نسیمی ، به سال 881هَ . ق . در طبس درگذشت . او راست :
مائیم پیر میکده و کنج دیر او
امید ما بدوست که داریم غیر او
صد بار بیش کشت و دگر کرد زنده ام
گویی علی است یار و حکیمی نصیر او.

(ریاض العارفین ص 187).



حکیمی . [ ح َ ] (اِخ ) شاعری از سادات استراباد و ماهر در علوم حکمیة و فن طب بود و به سال 881 هَ . ق . درگذشت . بیت ذیل از اوست :
گر قدم رنجه کنی سوی حکیمی چه شود
تانثار تو کند نقد دل و جان بر سر.

(از قاموس الاعلام ترکی ).



حکیمی . [ ح َ ](حامص ) حالت و چگونگی حکیم بودن . حکمت :
گر فلاطون بحکیمی سخن عشق بپوشد
عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش .

سعدی .


|| (ص نسبی ) منسوب به حکیم .

حکیمی . [ ح َ] (اِخ ) محمدبن محمد حسینی . رجوع به محمد... شود.


دانشنامه عمومی

حکیمی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد
محمدرضا حکیمی، نویسنده آثار مذهبی
محمود حکیمی، نویسنده آثار ادبی
محمد حکیمی مجتهد و نویسنده حوزوی
زهره حکیمی، نویسنده معاصر ایرانی
محسن حکیمی، مترجم ایرانی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکیمی (ابهام زدایی). حکیمی ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل بوده و یا در معانی ذیل به کار رفته باشد: • خاندان حکیمی، از خاندان های مهم و صاحب نفوذ در دربار قاجار و پهلوی • محمدرضا حکیمی، معروف به ابوالملّه، از علمای مبارز مشروطه خواه• عبدالجواد فلاطوری حکیمی، از دانشمندان و نویسندگان معاصر• ابراهیم حکیمی، ملقب به حکیم الملک، از دولتمردان ایرانی دورهٔ قاجار و پهلوی• علی اکبر حکیمی، یکی از اطباء و سیاسیون دوران قاجار و پهلوی
...

پیشنهاد کاربران

یک حکیم . فردی دانا و باتدبیر. فردی که در همه ی امور علم دارد.

حکیم: در گذشته به مردم کمک می کرد

انسانی با تدبیر در جامعه پزشکی


کلمات دیگر: