کلمه جو
صفحه اصلی

حیاری

لغت نامه دهخدا

حیاری. [ ح َ را / ح ُ را ] ( ع ص ) ج ِ حیران. مردان سرگشته. سرکشتگان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به حیران شود.

پیشنهاد کاربران

یاری و کمک به دیگران ب زبان لری
در گذشته مردم برای کارهای دروی گندم یا خرمن کوبی و ازین دست کارهای سخت ب صورت گروهی به یکدیگر می رفتند


کلمات دیگر: