کلمه جو
صفحه اصلی

حکمت اشراقی

پیشنهاد کاربران

حکیمان برجسته مسلمان و پارسی زبان و بنیان گذاران نظام های حکمت مشایی، اشراقی، متعالیه و سرانجام بدایه و نهایه ، از دیدگاه این حقیر ، وظیفه و هدف و انگیزه ای جز اثبات معارف وحیانی مندرج در آیات و روایات و احادیث نبوی از قبیل وحدت و توحید و رسالت و پیامبری و هدایت بشر به امر خداوند توسط انبیاء و اولیاء و معصومین و وجود عوالم برزخ و آخرت و اتفاق افتادن قیامت و معاد جسمانی و روحی نبوده است. متون فلسفی یونان باستان و در راس آنها جهان بینی افلاطون و ارسطو و پلوتین ( افلوطین ) و باورها و آیین های هندوان و بوداییان و مصریان و ایرانیان باستان، در دست حکیمان مسلمان تنها نقش ابزار و خمیر مایه در روند آن اثبات بازی کرده است و نه نقش مقدماتی در جهت دست یافتن به حقایق برتر الاهی. از طرف این حقیر در این زمینه هیچ انتقادی بر آن بزگواران وارد نیست، زیرا نه انسان ماقبل باستان و نه انسان باستان و نه خود آنان از پدیده ای حقیقی و واقعی تحت عنوان نوسانات انبساط و انقباض کیهانی، با خبر و با اطلاع بوده اند. پس چگونه آنان میتوانستند از راه استدلال فهمی و عقلی و از راه نقل معارف وحیانی و یا از راه کشف و شهود عرفانی و یا ادغام متعالیه این سه روش به حقایق برتر دست یابند و درجات تدریجی تکاملی را با مراتب وجود یا بقول ملاصدرا تشکیک وجود، هم معنی و مترادف ندانند. سهروردی بنیانگذار حکمت اشراقی با لقب شیخ اشراق شاید به خوبی با آرزوی زرتشت مندرج در کتاب اوستا آشنائی داشته بوده باشد.
ای اهورا مزدا به حق کیهان نیکو یا نیکویی کیهان آرزوی برخوردار شدن مرا از زندگی جاودانه از راه نوسازی جهان برآورده نما. مولانا هم بر این باور بوده است که جهان لحظه به لحظه نو میگردد و ما بی خبر و بی اطلاع از آن اندر بقاء. البته نو شدن جهان از دیدگاه عارف بزرگ از طریق پیدایش متناوب چهار فصل مورد نظر بوده است و نه از طریق ظهور جهان بطور کلی از راه نوسانات کیهانی. افلاطون در افکار و خیالات و اندیشه خود کل هستی را به دو بخش تقسیم کرده بود که یکی از آنها به شکل یک کره با یک محیط محدود و متناهی که محتوای آن عبارت باشد از موجودات واقعی تحت عناوینی از قلیل عالم اسفل یا پایین و یا عالم محسوسات و در اطراف این کره یک هاله نامتناهی و بیکران و پر از موجودات مثالی یا ایده ها تحت عنوان عالم اعلا یا بالا یا عالم ایده ها به سرپرستی ایده ایده ها یا خوب خوبان یا واجب الوجود . حال این دو عالم مشکل ارتباطی و ایاب و ذهاب با هم داشتند که از طریق رفت و آمد روان این مشکل تا حدودی برطرف میشد. ارسطو شاگرد برجسته افلاطون با این جهان بینی استاد خویش سخت در کلنجار بوده است همان طور که فلاسفه غرب تا کنون نتوانسته اند این ارتباط را به روشنی شرح دهند . تا اینکه ارسطو موفق شد که آن عالم بالا را پایین بیاورد و آنرا روی یا کنار عالم پایین قرار دهد و جهان بینی خاص خودرا ارائه دهد که به صورت ماقبل طبیعت، طبیعت و مابعد طبیعت در طول تاریخ معروف گردیده است و نظریه افلاطون امروز تحت عنوان طبیعت و ماوراء طبیعت معروف است. منظور ارسطو این بوده است که این عالم، اول حالت دیگری غیر از طبیعت داشته است که در حرکت تحولی و نزولی و طولانی مدت به طبیعت تبدیل گردیده است و در پایان تحولات و تغییرات تکاملی بی حد و حصر طبیعی دوباره به همان حالت اولیه بر خواهد گشت. یک نقض بزرگ در جهان بینی ارسطو قابل مشاهده می باشد و آن اینکه عالم واحد و یگانه و بیکران و لایه تناهی اولیه برای تبدیل شدن کامل به طبیعت به بینهایت به توان بینهایت زمان ها نیاز مند خواهد بود و این نزول و تبدیل هرگز به پایان نخواهد رسید و فرصت برگشت و صعود به حالت اولیه را نخواهد یافت. برای رفع این نقض در جهان بینی فلسفی مفیدتر، منطقی و معقول تر روش این است که به جای یک جهان یا یک عالم بیکران و نامتناهی ، به مجموعه ای از جهان های محدود و متناهی قائل شویم که عمل نزول و صعود در آنها هرکدام بتوانند جدا از هم در طول زمان های معین بطور کامل صورت پذیرند. نوسان یا زنجیره تولد و مرگ توسط هندوان باستان کشف گردیده است اما به علت عدم آگاهی از تسلسل تولد و مرگ کیهان، این پدیده از طریق حلول روان تبیین گردیده است که با مخالفت حکیمان مسلمان مواجهه بوده است، و از آنجاییکه آنها هم در اعصار خویش با زنجیره تولد و مرگ کیهان آشنا نبوده اند، نتوانسته اند معاد جسمانی و روحی را از طریق سیر و سلوک طبیعی و کیهانی تبیین نمایند و نه از راه قبض روح و یا جدا شدن آن به همراه یک قالب مثالی و مهاجرت آن به عالم برزخ پس از فرا رسیدن لحظه مرگ و پس از آن برپایی روز قیامت. پدیده قیامت و قبض روح برای حکیمان مسلمان در حین اندیشیدن بر اساس آیات قرآنی جزو حقایق مطلق و جاودانه و لرزه ناپذیر محسوب میشده اند و با این وجود گویا نیازمند اثبات از طریق فهم و عقل و استدلال و احیانا شیر فهم کردن دیگران و مخالفین. اما امروز به سهولت میتوان نوسانات متوالی تولد و مرگ انسان را به همراه نوسانات متوالی تولد و مرگ کیهان بر اثر نوسانات متوالی انبساط و انقباض شرح نمود و توضیح داد و اندیشه را بر این نظریه علمی متکی نمود. البته طوریکه میدانیم روش علم تجربی روش غایت شناسی نیست و غایت شناسی وظیفه فلسفه و حکمت و الهیات می باشد. حکمت اشراقی خمیر مایه هستی را نور میداند و نور چیزی نیست غیر از انرژی. در بحث های دیگر این حقیر اشاره نموده است که غیر از طیف وسیع امواج الکترو مغناطیس ماکسول که نور مرئی بخش کوچکی از آن می باشد، یک نور دیگر هم وجود دارد که آنرا روشنایی ماورایی نامیدم و منظور از لفظ ماورایی به معنای خارج از طبیعت و کیهان و جهان نبوده و نیست بلکه بخش ناچیزی از آن نور ماورایی در اولین لحظات انبساط کیهان در قالب ذرات اتمی و زیر اتمی و ذرات نور متراکم گردیده است و بقیه اعظم آن در قالب سیاه چاله های بزرگ و کوچک باقی مانده و به ماده و انرژی معمولی تبدیل نگردیده است. اجزاء یا ذرات تشکیل دهنده این روشنایی ماورایی همان نوسانگر های بنیادی هشت قطبی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی در ابعاد پلانک می باشند. همان طوریکه مفاهیم بیزمانی و بیمکانی از دیدگاه دین و حکمت دینی از صفات خداوند محسوب میشوند، درست به همان ترتیب مفاهیم زمان و مکان هم از این به بعد از صفات خداوند محسوب میشوند. اشتباه انسان چه دینی و چه علمی تاکنون این بوده است که مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را مترادف و هم معنی با عدم وجود زمان و مکان پنداشته است. جهانی که در آن زندگی میکنیم دارای یک فضای سه بعدی و یک محیط ثابت و ساکن میباشد که آنرا میتوان مکان مجرد نامید، زیرا حجم و محیط آن مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان و انبساط و انقباض نمی باشد و محیط آن نه مادی است و نه روحی بلکه از جنس سطوح دو بعدی هندسی و یا از جنس صِوَر ذهنی و با این وجود یک مکان مطلقا بسته است که هیچگونه رفت و آمدی یا ایاب و ذهابی از بیرون به درون و یا بالعکس و هیچگاه صورت نمیگیرد. این تصویر برای همه جهان ها تا آنجاییکه تاکنون به ظهور رسیده اند و برای آنها که در آینده به ظهور خواهند رسید، یک تصویر واحد و یگانه میباشد که یک بار برای همیشه توسط خداوند اندیشیده شده است. تکلیف ماده و روح هم تعیین گردیده است که چیزی نیستند غیر از دو جنبه یا دو قطب ظهوری یک حقیقت واحد و یگانه که هیچگاه از هم جدا نبوده و نخواهند بود بلکه تنها پس از خلقت و بعد از آن برای همیشه با هم و در هم در حال نوسان بوده و خواهند بود. بحث امروز و کلام کودکانه خویش را با یک دعا به پایان می رسانم. روح و روان جمیع گذشتگان در پیشگاه خداوند متعال و در بارگاه کبریایی اش و در بستر امن و ساکن و بسیط و فراگیر جان غریق فیض رحمت و محبت و شاد و خوش و خرم و مملو از صلح و صفا و لذت و آرامش و آسایش باد. آمین


کلمات دیگر: