کلمه جو
صفحه اصلی

مثبت


مترادف مثبت : پابرجا، ثابت، متقن، مدلل، استوار، برقرار، اثباتی، ایجابی ، فاز ، خوب، خوش، خوش آیند، یاری رسان، کارآمد، بزرگتر از صفر

متضاد مثبت : منفی، سلبی، نول

برابر پارسی : سازگار، برپا، پایدار، درست، راست، همراه، هماهنگ، سودمند، هم رای

فارسی به انگلیسی

proving, demonstrative, affirmative, plus, positive, pro, flat, constructive

affirmative


proving, demonstrative, constructive


affirmative, flat, plus, positive, pro


فارسی به عربی

ایجاب , ایجابی , زائد

مترادف و متضاد

affirmative (صفت)
مثبت، تصدیق آمیز، اظهار مثبت

positive (صفت)
قطعی، مثبت، محقق، یقین

established (صفت)
مثبت، مقرر، پا بر جا

صفت ≠ منفی، سلبی


پابرجا، ثابت، متقن، مدلل


استوار، برقرار


اثباتی، ایجابی


۱. پابرجا، ثابت، متقن، مدلل
۲. استوار، برقرار
۳. اثباتی، ایجابی ≠ منفی، سلبی
۴. فاز ≠ نول
۵. خوب، خوش، خوشآیند
۶. یاریرسان، کارآمد
۷. بزرگتر از صفر


فرهنگ فارسی

ثابت کننده، برقراردارنده، برقرارشده، استوارشده
(اسم ) ۱ - محکم کننده استوار کننده . ۲ - بر جای دارنده .

فرهنگ معین

(مُ بَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - ثبت شده . ۲ - استوار شده ، برقرار. ۳ - ثابت شده ، مدلل . ۴ - دارای جنبة موافقت و پذیرش . ۵ - خوشایند و خوب . ۶ - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی ).
(مُ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ثابت کننده ، مدلل سازنده . ۲ - استوار کننده . ۳ - ثبت - کننده . ج . مثبتین .
(مُ ثَ بَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - محکم کرده ، استوار کرده . ۲ - برجای داشته .
(مُ ثَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - محکم کننده ، استوار کننده . ۲ - برجا دارنده .

(مُ بَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ثبت شده . 2 - استوار شده ، برقرار. 3 - ثابت شده ، مدلل . 4 - دارای جنبة موافقت و پذیرش . 5 - خوشایند و خوب . 6 - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی ).


(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .


(مُ ثَ بَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - محکم کرده ، استوار کرده . 2 - برجای داشته .


(مُ ثَ بِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - محکم کننده ، استوار کننده . 2 - برجا دارنده .


لغت نامه دهخدا

مثبت. [ م ُ ب َ ] ( ع ص ) ثابت کرده شده. || نوشته شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نوشته. ثبت شده : در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی از آن بهرام گور بدان زمین آمد که سردار ملک عجم بود. ( تاریخ بیهقی چ فیاض 655 ). هارون الرشید... دو پسر او را فضل و جعفر برکشید و به درجه های بزرگ رسانید چنانکه معروف است و در کتب مثبت. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 416 ). که اگر از صد سال باز حجتی نبشته باشند نسخت آن در روزنامه های مجلس حکم مثبت است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 118 ). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت. ( کلیله و دمنه ). و او را در موافقت سلاطین سلجوقی مقامات محموده بسیار است و در تواریخ ذکر آن مثبت. ( جهانگشای جوینی ). و شرح آن در ذکر منکوقاآن مثبت خواهد شد. ( جهانگشای جوینی ).
- مثبت گردانیدن ؛ ثبت کردن. نوشتن : و ذکر او در دواوین و دفاتر مثبت گرداند. ( چهارمقاله ص 44 ).
|| خلاف منفی. ( اقرب الموارد ). آنچه منفی نباشد. مقابل منفی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آنچه به طریق اثبات باشد :
نفی آن یک چیز و اثباتش رواست
چون جهت شد مختلف ، نسبت دوتاست
مارمیت اذرمیت از نسبت است
نفی و اثبات است و هر دو مثبت است.
مولوی ( مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 208 ).
- جمله مثبت ؛ جمله ای که فعل در آن به طریق اثبات بکار رفته باشد: رستم سهراب را کشت. خدا داناست.
- فعل مثبت ؛ ضد فعل منفی. ( ناظم الاطباء ). فعلی که بر وقوع کاری به وجه اثبات دلالت کند:رفت. می رود.
|| محاسبان گویند آنچه در جبر و مقابله ذکر می شود اگر نفی را بدان راهی نباشد آن را مثبت و تام و زائد و مال گویند و اگر نفی بدان راه یابد منفی و ناقص و دین گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || پالان بسته شده به ثبات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پالان بسته شده باثبات یعنی دوالی که بدان پالان را می بندند. ( ناظم الاطباء ). || بیماری که حرکت کردن نتواند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بیماری که حرکت کردن نتواند و ملازم بستر باشد. ( ناظم الاطباء ).

مثبت. [ م ُ ب ِ ] ( ع ص ) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. ( ناظم الاطباء ). اثبات کننده. ثابت کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آن که از ثقل برخاستن نتواند و پیوسته ملازم فراش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که بطور قطع می داند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

مثبت . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) ثابت کرده شده . || نوشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). نوشته . ثبت شده : در کتب سیرملوک عجم مثبت است که خویشاوندی از آن بهرام گور بدان زمین آمد که سردار ملک عجم بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض 655). هارون الرشید ... دو پسر او را فضل و جعفر برکشید و به درجه های بزرگ رسانید چنانکه معروف است و در کتب مثبت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 416). که اگر از صد سال باز حجتی نبشته باشند نسخت آن در روزنامه های مجلس حکم مثبت است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118). و ذکر بأس و سیاست او در صدور تواریخ مثبت . (کلیله و دمنه ). و او را در موافقت سلاطین سلجوقی مقامات محموده ٔ بسیار است و در تواریخ ذکر آن مثبت . (جهانگشای جوینی ). و شرح آن در ذکر منکوقاآن مثبت خواهد شد. (جهانگشای جوینی ).
- مثبت گردانیدن ؛ ثبت کردن . نوشتن : و ذکر او در دواوین و دفاتر مثبت گرداند. (چهارمقاله ص 44).
|| خلاف منفی . (اقرب الموارد). آنچه منفی نباشد. مقابل منفی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه به طریق اثبات باشد :
نفی آن یک چیز و اثباتش رواست
چون جهت شد مختلف ، نسبت دوتاست
مارمیت اذرمیت از نسبت است
نفی و اثبات است و هر دو مثبت است .

مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 3 ص 208).


- جمله ٔ مثبت ؛ جمله ای که فعل در آن به طریق اثبات بکار رفته باشد: رستم سهراب را کشت . خدا داناست .
- فعل مثبت ؛ ضد فعل منفی . (ناظم الاطباء). فعلی که بر وقوع کاری به وجه اثبات دلالت کند:رفت . می رود.
|| محاسبان گویند آنچه در جبر و مقابله ذکر می شود اگر نفی را بدان راهی نباشد آن را مثبت و تام و زائد و مال گویند و اگر نفی بدان راه یابد منفی و ناقص و دین گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || پالان بسته شده به ثبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پالان بسته شده باثبات یعنی دوالی که بدان پالان را می بندند. (ناظم الاطباء). || بیماری که حرکت کردن نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیماری که حرکت کردن نتواند و ملازم بستر باشد. (ناظم الاطباء).

مثبت . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) کسی که مقرر می کند و بر پا میدارد و ثابت می کند. (ناظم الاطباء). اثبات کننده . ثابت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آن که از ثقل برخاستن نتواند و پیوسته ملازم فراش باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که بطور قطع می داند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


مثبت . [ م ُ ث َ ب ب َ ] (ع ص ) برقرار داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ). برجای داشته شده و ثابت گردانیده . (ناظم الاطباء). || ثبت شده و نوشته شده . (ناظم الاطباء).


مثبت . [ م ُ ث َب ْ ب ِ ] (ع ص ) ثابت گرداننده و بر جای دارنده . (آنندراج ). ثابت کننده و مقرر کننده . (ناظم الاطباء). || آن که از روی مکتوب می نویسد و آن را نقل می کند. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ منفی] نشان دهندۀ وجود چیزی.
۲. نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی.
۳. خوب، سودمند، خوشایند.
۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد.
۵. (اسم ) (ریاضی ) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد.
۶. [قدیمی] ثبت شده، نوشته شده.
ثابت کننده، برقراردارنده.

۱. [مقابلِ منفی] نشان‌دهندۀ وجود چیزی.
۲. نشان‌دهندۀ قبولی؛ حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی.
۳. خوب؛ سودمند؛ خوشایند.
۴. ویژگی عددی که از صفر بزرگ‌تر باشد.
۵. (اسم) (ریاضی) عددی که دارای نشانۀ«+» باشد.
۶. [قدیمی] ثبت‌شده؛ نوشته‌شده.


ثابت‌کننده؛ برقراردارنده.


دانشنامه عمومی

مثبت (فیلم ۲۰۰۸). مثبت (انگلیسی: Positive) یک فیلم است به کارگردانی وی. کی. پراکاش که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به جایاسوریا اشاره کرد.
۱۶ مه ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-05-۱۶)

های. برای نمونه، شمارۀ 5+ در پارسی خوانده می شود هایِ پنج. همالش (قرینه اش) می شود نای (منفی). درود. به واژه یاب استاد پرتو بروید - مثبت. پاس.


پیشنهاد کاربران

هایمند=مثبت=positive
نایمند=منفی=negative
هایگوی=affirmative=برای یک اظهار مثبت بکار می رود و واژه ( هایگوی ) بهترین جایگزین برای این واژه انگلیسی است.

خوش بین ( در جایگاه �صفت� ( سرشت ) از دیدِ دستور زبان )

نمونه:
او آدم خوش بینی ( مثبتی ) است و کم و بیش به همه با خوش بینی می نگرد.

Plus مثبت

هایی . پویا . شماره پویا. . . . عددمثبت

کارخوب، نمره خوب

فزون، فزونش

این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: آنا Ana ( پارسی نو ) اِرین erin ( کردی: اِرینی ) ژوتَپ žotap ( پشتو: جوتپ وره ) پونیا punyã ( سنسکریت: پونیَ punya ) سِریاس seryãs ( سنسکریت: سرِیَس sreyas ) پریتیمَت pritimat ( سنسکریت )

برپوچ، برجا

درست

در پارسی " هایی " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

به معین بنگرید:
مثبت
( مُ ثَ بِّ ) [ ع . ] ( اِفا. ) 1 - محکم کننده ، استوار کننده . 2 - برجا دارنده .

( مُ ثَ بَّ ) [ ع . ] ( اِمف . ) 1 - محکم کرده ، استوار کرده . 2 - برجای داشته .

( مُ بِ ) [ ع . ] ( اِفا. ) 1 - ثابت کننده ، مدلل سازنده . 2 - استوار کننده . 3 - ثبت - کننده . ج . مثبتین .

( مُ بَ ) [ ع . ] ( ص . ) 1 - ثبت شده . 2 - استوار شده ، برقرار. 3 - ثابت شده ، مدلل . 4 - دارای جنبة موافقت و پذیرش . 5 - خوشایند و خوب . 6 - ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر ( ریاضی ) .
اکنون می توان گفت که واژه درخور همان:خوب، درست، بجا، برجا، پایدار، استوار و برای واژه منفی برابر مثبت:نادرست، ناپایدار، ناهمسو، پذیرش نیافته
به گزاره های زیر بنگرید:
همبستگی مثبت:همبستگی پایدار و همسو
همبستگی منفی:همبستگی ناپایدار و ناهمسو
و. . .
بادرود

Positive=Affirmative

هانش
متضادنهش ( منفی )

مثبت = همسو
منفی = پادسو
باستفاده از پیشنهاهای جناب نیازعلیشمس/ سپاس

برادران گرامی، برابرنهاد واژه << برخلاف>> واژه ناهمسو و پادسو می شود. از همین رو همسو و پادسو درخور این واژه نمی باشند. همچنین واژگان <<هایش و نایش>> نام هستند ولی مثبت و منفی صفت هستند. از برای همین درخورترین واژگان<<های و نای>> می باشند و همچنین واگویی انها آسان می باشد.

نفی کردن= نایستن
ایجاب کردن و تایید کردن= هایستن
نفی= نایش
ایجاب و تایید=هایش
مثبت= های، برای نمونه: مثبت 2 برابر است با های 2
منفی= نای
از این کارواژه ها می توان واژگان هایمند و هایسته و. . . را ساخت. برای نمونه: مثبت بودن این قطب آهنربا= هایستگی این قطب آهنربا.

پارسیِ سَره برای مثبت و منفی:

مثبت = هَستیک، . . . . هَستَک، هَستِش
منفی = نیستیک، . . . . نیستَک، نیستِش

از کارواژهٔ هَستن یا "هستیدن" ( وجود داشتن ) ، نیستن، بودن.

از میانِ چند پیشنهادی که دادم، هَستیک و نیستیک را بیشتر می پسندم، چون پسوندِ "ایک" تا آنجا که میدانم تنها در دو واژهٔ تاریک و نزدیک بکار رفته. پس بهتر است پسوندِ "ایک" را بیشتر به کار گرفت.

واژگان "هایی و نایی" یا "های و نای" که در بالا پیشنهاد شدند، هر چند دَرنِگَریستنی ( قابل توجه ) هستند، ولی می پندارم که در آینده این ها شَوَندِ دشواری ها و سردرگمی ها خواهند شد.
بیاَنگارید که فرمانده ای به خلبانِ در آسمان با بیسیم فرمان می دهد: این ها را با شتاب به رایانهٔ هواپیما درون کن: شماره های نای ۴۵ و ۲۳ و و و.
خلبان در آن کمبودِ زمان سردرگم خواهد شد که ماناکِ "شماره های نای ۴۵ و ۲۳" چیست؟ آیا "های" در آن گذاره به ماناکِ مثبت بود، یا به ماناکِ نشانه ی رَمَن ( جمع ) برای واژهٔ "شماره"؟
اگر خلبان شماره را به شَوَندِ کمبودِ زمان به نادرستی بزند، شاید مایه ی بدبختی و یا هتا جنگ بشود!
این تنها یک نمونه از میلیون ها بکارگیریِ روزانه ی این دو واژهٔ بسیار مِهَند و پربسامد بود.

پس باید به آینده اندیشید و به پِیآمدهای برساختنِ واژه ها.

روشنی، روشنایی، روز، بودن خورشید=مثبت.
تاری، تاریکی، نبود خورشید=منفی

افزون بر . های و نای . . شاید بشه از . پس و پیش هم بهره برد. پیشرو ، پسرو . شماره پیشرو ، ، شماره پسرو

نیک / انرژی مثبت - ورز نیک. . نیرو نیک. . / کار مثبت. . کردار نیک . / مثبت اندیشی. . نیک اندیشی . .

مثبت از / استک پهلوی یا همان استوار گرفته شده


کلمات دیگر: