مترادف تیم : اکیپ، باند، دسته، گروه، تعهد، غم خواری، کاروان سرا، اندوه، دل تنگی، آویشن
برابر پارسی : دسته
team
اءتلا ف کردن
اکیپ، باند، دسته، گروه
تعهد
غمخواری
کاروانسرا
اندوه، دلتنگی
آویشن
۱. اکیپ، باند، دسته، گروه
۲. تعهد
۳. غمخواری
۴. کاروانسرا
۵. اندوه، دلتنگی
۶. آویشن
(اِ.) کاروانسرای بزرگ .
(اِ.) اندوه ، دلتنگی .
[ انگ . ] (اِ.) یک دستة ورزشکار از یک رشتة ورزشی .
رودکی .
ابوالعباس .
منجیک .
لبیبی .
ناصرخسرو(دیوان ص 88).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو (دیوان ص 301).
سوزنی .
سوزنی .
سوزنی .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 903).
عطار.
عطار.
اوحدی .
خواجه عمید (از انجمن آرا).
؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).
؟ (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 351).
خاقانی .
تیم . [ ت َ ] (ع اِ) بنده و از آن است تیم اﷲبن ثعلبةبن عکابة و تیم اﷲبن قاسط در نمر، و در قریش . تیم بن مرة قوم ابی بکر (رض ) و تیم بن غالبین فهر و تیم بن قیس بن ثعلبةبن عکابة ودر بکر تیم بن شیبان بن ثعلة و در ضبة تیم اللات و تیم بن ضبة و در خزرج تیم اللات که پدران قبیله اند. (منتهی الارب ). بنده و تیم اﷲ بنده ٔ خدا و پدر چند قبیله . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده و تیم اﷲ و تیم اللات و تیم قریش ، هر سه نام قبیله ای است . (آنندراج ).
تیم . [ ت َ ] (ع مص ) بنده ٔ خود کردن و رام و منقاد گردانیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بنده گردانیدن به عشق . (زوزنی ). به بندگی گرفتن دوستی . (تاج المصادر بیهقی ).
تیم . [ ت َ ی َ ] (اِخ ) بطنی است از غافق و از آن قبیله است : القاضی محمد التیمی که از انس روایت دارد. (از منتهی الارب ). بطنی است از عرب . (ناظم الاطباء). || کوهی است شرق مدینه . (از منتهی الارب ).
۱. گروهی بازیکن که با یکدیگر در مقابل یک گروه ورزشی دیگر بازی میکنند یا مسابقه میدهند: تیم فوتبال.
۲. گروهی مرکّب از دو نفر یا بیشتر که برای یک هدف مشخص تلاش میکنند: تیم پزشکی.
۱. کاروانسرا.
۲. بنایی شامل چند دکان یا حجره که بازرگانان در آنجا دادوستد میکنند؛ بازار: ◻︎ امیدهاست که از یال او ادیم برند / هزار کفشگر اندر میان رستهٴ تیم (سوزنی: لغتنامه: تیم).
۱. اندوه؛ دلتنگی.
۲. غمخواری.
گروهاد.
۱دانه – بذر – تخم ۲تبار – نژاد – دسته ۳یک عدد نشای آماده ...