کلمه جو
صفحه اصلی

سمو

فارسی به انگلیسی

height, elevation, highness, tallness, loudness, [fig.] eminence


فرهنگ فارسی

بلندشدن، بلندی یافتن، بلندی، رفعت
۱ - ( مصدر ) بلند شدن . ۲ - ( اسم ) بلندی رفعت .
دهی است از دهستان شهاباد بخش حومعه شهرستان بیرجند .

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) گونه ای تره که خودرو است و در مزارع و نواحی کوهستانی می روید.
(سُ مُ وّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بلند شدن ، بلندی یافتن . ۲ - (اِمص . ) بلندی ، رفعت .

(سَ) (اِ.) گونه ای تره که خودرو است و در مزارع و نواحی کوهستانی می روید.


(سُ مُ وّ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بلند شدن ، بلندی یافتن . 2 - (اِمص .) بلندی ، رفعت .


لغت نامه دهخدا

سمو. [ س َ ] (ص ) بلند. (غیاث ) (آنندراج ).


سمو. [ س َ] (اِ) تره ٔ دشتی و آن سبزی باشد که طعام خورند. (برهان ) (آنندراج ) (اوبهی ) (فرهنگ رشیدی ) :
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت .

رودکی .


هر یکی کاردی ز خان برداشت
تا برند از سمو طعامک چاشت .

رودکی .



سمو. [ س ُ م ُوو ](ع مص ) بلندی و بلند شدن . (آنندراج ) (مجمل اللغة). بلند گردیدن . (منتهی الارب ). بلند شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادربیهقی ) : به ارتفاع درجت و سمور تبت اختصاص یافتند. (جهانگشای جوینی ).


سمو. [ س َ] ( اِ ) تره دشتی و آن سبزی باشد که طعام خورند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( اوبهی ) ( فرهنگ رشیدی ) :
تا سمو سر برآورید از دشت
گشت زنگارگون همه لب کشت.
رودکی.
هر یکی کاردی ز خان برداشت
تا برند از سمو طعامک چاشت.
رودکی.

سمو. [ س ُ م ُوو ]( ع مص ) بلندی و بلند شدن. ( آنندراج ) ( مجمل اللغة ). بلند گردیدن. ( منتهی الارب ). بلند شدن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادربیهقی ) : به ارتفاع درجت و سمور تبت اختصاص یافتند. ( جهانگشای جوینی ).

سمو. [ س َ ] ( ص ) بلند. ( غیاث ) ( آنندراج ).

سمو. [ س َ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 103 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات ، میوه جات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

سمو. [ س َ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. دارای 103 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، میوه جات . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


فرهنگ عمید

بلندی، رفعت.
گیاهی خودرو که در دشت ها و نواحی کوهستانی می روید و خام و پختۀ آن خورده می شود، ترۀ دشتی: تا سمو سر برآورید از دشت / گشت زنگارگون همه لب کشت (رودکی: ۵۴۵ ).

گیاهی خودرو که در دشت‌ها و نواحی کوهستانی می‌روید و خام و پختۀ آن خورده می‌شود؛ ترۀ دشتی: ◻︎ تا سمو سر برآورید از دشت / گشت زنگارگون همه لب کشت (رودکی: ۵۴۵).


بلندی؛ رفعت.


دانشنامه عمومی

سمو (بیرجند). سمو یک منطقهٔ مسکونی در ایران است که در دهستان باقران واقع شده است. براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، سمو ۱۳ نفر جمعیت دارد.
فهرست روستاهای ایران

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَسْمَاء: اسمها ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است ، و ممکن هم هست اشتق...
معنی أَسْمَائِهِ: اسمهایش ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است ، و ممکن هم هست اش...
معنی أَسْمَائِهِمْ: اسمهایشان ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است ، و ممکن هم هست ...
معنی ﭐسْمُ: اسم-نام ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است ، و ممکن هم هست اش...
معنی سَمَّاکُمُ: شما را نامید ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است ، و ممکن هم ه...
معنی یُسَمُّونَ: نامگذاری می کنند - اسم گذاری می کنند ("اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند ، تا مشخص شود کدامیک از کد...
معنی مُسَمًّی: مشخص و قطعی شده - نام گذاری شده - نشان دار شده (از "اسم " گرفته شده و"اسم"بر لفظ دلالت کننده بر چیزی یا اوصاف آن چیز که نشانه ای برای آن شده اند،می گویند .اصل این کلمه از ماده " سمه " اشتقاق یافته ، و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان می...
تکرار در قرآن: ۴۹۳(بار)

پیشنهاد کاربران

سمو المعنی فی سمو الذات ( تعالی معنا در تعالی ذات ) کتابی است که توسط شیخ عبدالله علایلی با نگاهی نو و فارغ از وابستگی های شناسنامه ای به بررسی ریشه های قیام امام حسین ( ع ) پرداخته است.


کلمات دیگر: