مجتمع
نظام اجتماعی
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
اجتماع، محفل، گروه، جمعیت، انجمن، شرکت، مجمع، مصاحبت، جامعه، نظام اجتماعی، اشتراک مساعی، انسگان
فرهنگ فارسی
مجموعهای یکپارچه و هدفمند و پویا از روابط و کنشها و باورهای اجتماعی
فرهنگستان زبان و ادب
{social system} [جامعه شناسی] مجموعه ای یکپارچه و هدفمند و پویا از روابط و کنش ها و باورهای اجتماعی
پیشنهاد کاربران
در پارسی " وینارش هازمانی "
پدر سالاری
مردم سالاری
کلمات دیگر: