کلمه جو
صفحه اصلی

بزک


مترادف بزک : آرایش، پیرایه، توالت، خودآرایی، زینت، سرخاب، آب وتاب | بزغاله، بچه بز، بز کوچک، کهره

متضاد بزک : بره، قوچ

فارسی به انگلیسی

toilet, dressing up, war paint, make - up, dress(ing), toilette

toilet, make - up, dress(ing)


toilet, toilette


فارسی به عربی

مرحاض

مترادف و متضاد

toilet (اسم)
ارایش، ضروری، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

toilette (اسم)
ارایش، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

makeup (اسم)
ترکیب، آرایش، گریم، بزک، ساختمان یا حالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش

toiletry (اسم)
ارایش، بزک، لوازم توالت، اسباب توالت

آرایش، پیرایه، توالت، خودآرایی، زینت، سرخاب


آب‌وتاب


بزغاله، بچه بز، بز کوچک، کهره ≠ بره، قوچ


۱. آرایش، پیرایه، توالت، خودآرایی، زینت، سرخاب
۲. آبوتاب


فرهنگ فارسی

آرایش، زینت، مصغربز، بزکوچک، بزبچه هم گفته شده
( اسم ) برکوچک بزیچه .

فرهنگ معین

(بَ زَ ) ( اِ. ) زینت و آرایش ، توالت .

لغت نامه دهخدا

بزک. [ ب ُ زَ ] ( اِ ) پرنده ایست سیاه رنگ و منقار درازی دارد و بیشتر بر کنارهای آب و گاهی بر سر درخت هم نشیند و آواز بلند کند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). آنرا برزه نیزخوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) :
هر شام گرد قلعه او دوله شغال
هر صبح گرد خندق او نعره بزک.
فلکی ( از آنندراج ).
|| شاگرد مطبخی. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). || مقابل نهر. در اصطلاح زراعت ، حق آبه از شعبه ای از نهر که آن نهر منشعب از رود است. ( یادداشت بخط دهخدا ). || ( اِمصغر ) مصغر بز. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). بزچه. بزغاله. بزیچه :
بزک نمیر بهار میاد
کمبزه با خیار میاد.
|| ( اِخ ) جدی. ( التفهیم ).

بزک. [ب َ زَ ] ( اِ ) ( شاید از کلمه ترکی و از مصدر بزمق باشد ) و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه فارسی معرب است. ( یادداشت بخط دهخدا ). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن. چاسان فاسان. تزین. تحفل. توالت.

بزک . [ ب ُ زَ ] (اِ) پرنده ایست سیاه رنگ و منقار درازی دارد و بیشتر بر کنارهای آب و گاهی بر سر درخت هم نشیند و آواز بلند کند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آنرا برزه نیزخوانند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) :
هر شام گرد قلعه ٔ او دوله ٔ شغال
هر صبح گرد خندق او نعره ٔ بزک .

فلکی (از آنندراج ).


|| شاگرد مطبخی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || مقابل نهر. در اصطلاح زراعت ، حق آبه از شعبه ای از نهر که آن نهر منشعب از رود است . (یادداشت بخط دهخدا). || (اِمصغر) مصغر بز. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). بزچه . بزغاله . بزیچه :
بزک نمیر بهار میاد
کمبزه با خیار میاد.
|| (اِخ ) جدی . (التفهیم ).

بزک . [ب َ زَ ] (اِ) (شاید از کلمه ٔ ترکی و از مصدر بزمق باشد) و شاید تبزیج عربی بمعنی آراستن از این کلمه ٔ فارسی معرب است . (یادداشت بخط دهخدا). آرایش که زن روی خویش را کند از سفیداب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه و جز آن . چاسان فاسان . تزین . تحفل . توالت .


فرهنگ عمید

آرایش.
بز کوچک، بزغاله.

آرایش.


بز کوچک؛ بزغاله.


واژه نامه بختیاریکا

دفک

جدول کلمات

ارایش, آرایش, توالت

پیشنهاد کاربران

بزک واژه ای ترکی به معنی آرایش و تزیین و نقش و نگار است.
از بن واژه بَزَمَک به معنی آراستن و آرایش کردن و تزیین است.

منبع:"دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری

بزک اشاره به چیزی دروغین و ساختگی دارد.
مثلا:
زیبایی اش سرتاسر بزک است. یعنی واقعی و حقیقی نیست.

سوالی که شاید شما هم بپرسید اگر کمبزه همان خربزه کال و نارس است چرا کشاورزان آن را به بازار عرضه می کنند و نمی گذارند بزرگ شود و تبدیل به یک خربزه عالی گردد، اولین جواب، تقاضا است وقتی عده ای حاضرند برای همین خربزه نارس و کوچولو پول خوبی بدهند کشاورز هم عرضه می کند بهرحال عده ای آن را اینجوری می پسندند یا نمی توانند صبر کنند تابستان شود و خربزه تهیه کنند و به قولی تا گوساله گاو شود دل صاحبش کباب شود قضیه این افراد شده است با این تفاوت که این ها، صاحب کمبزه و خربزه نیستند اما بهرحال طاقت و صبر ندارند تا کاملا برسد در ضمن کشاورز هم سریع تر با عرضه کمبزه به درآمد می رسد و نیازی به هزینه آبیاری و مراقبت تا تبدیل به خربزه نخواهد داشت اما حکایت عرضه اولیه این محصول در بازار گویا از این جا نشات می گیرد که کشاورز در حین سرکشی به خیارزار، میوه های کرمو و در حال خراب شدن را جدا کرده است تا اگر برای آن آینده ای نمی بیند لااقل بدرد خوراک گاو و گوسفندش بخورد و آنها را به منزل آورده در آنجا فرزندان یا زنِ خانه خصوصا اگر زن حامله بوده بدنبال کنجکاوی و چشیدن میوه، طعم و مزه ان را می پسندند و سال های آینده هم یاد کمبزه کردند که چه مزه ی نیکو داشت و کم کم، پولدار های عاشق طعم شده، برای بهره بردن، حاضر به پرداخت پول در ازای آن شدند و بدین ترتیب کمبزه خراب و یا ضایعات آن مال بُزی شد و کمبزه های سالم یا تقریبا سالم مال آدم های کمبزه خور، خلاصه نام کمبزه حکایت از خربزه ی کال کرمو شده که فقط بدرد بُزی می خورد است.
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد، کمبزه و خیار کرمو شده که هرچند از دیده ی کشاورز افتاده اما برای بز و بزغاله حکم چلو کباب دارد. اما وعده دادن دولت هایی چون حسن روحانی به مردم که برجام بیاید چگونه می شود حکایت آن کشاورزی است که بزغاله را بی خوراک گذاشته و می گوید صبرکن وضع خوب می شود و بهار می اید و کمبزه با خیار میاد که البته مردم ایران حتی کمبزه برجام را نچشیدند چه برسد به خربزه ان ( علی برکت ا. . ) .

بزک کلمه ی ترکی از "بزنماق"به معنی آرایش کردن هستش
درستش "بزک دوزک " به معنی آرایش دادن و آراستن می باشد

بزنیپ به ترکی میشه یعنی آرایش کرده
دوزنیپ به ترکی میشه یعنی به نظم انداخته و آراسته

مثال: باخ بو قیزین بَزَنَکینه گور نه گوزل اولوپ
معنی: ببین این دختر چه زیبا آرایش کرده و خوشگل شده.
باتشکر که میخونین


کلمات دیگر: