کلمه جو
صفحه اصلی

مستدل


مترادف مستدل : مبرهن، محکم، منطقی، مدلل

متضاد مستدل : نامستدل، غیرمستدل

برابر پارسی : بافرنود، با برهان، درست

فارسی به انگلیسی

cogent, logical, persuasive, substantial, valid, well-founded, proved or convinced by reasoning, documentary

proved or convinced by reasoning, documentary


cogent, logical, persuasive, substantial, valid, well-founded


فارسی به عربی

قابل للنقاش , معقول

مترادف و متضاد

reasonable (صفت)
مناسب، معقول، خردمند، مستدل

sound (صفت)
دقیق، بی عیب، بی خطر، استوار، سالم، مستدل

well-founded (صفت)
کاملا مجهز، مستدل، مجهز به وسایل کامل

مبرهن، محکم، منطقی، مدلل ≠ نامستدل، غیرمستدل


فرهنگ فارسی

طلب دلیل کننده ، ثابت کرده شده بادلیل وبرهان
(اسم ) دلیل جوینده طلب برهان کننده .

فرهنگ معین

(مُ تَ دَ لّ ) [ ع . ] (اِمف . ) با دلیل و برهان ثابت شده . دارای دلیل .
(مُ تَ دِ لّ ) [ ع . ] (اِفا. ) دلیل جوینده ، طلب برهان کننده .

(مُ تَ دَ لّ) [ ع . ] (اِمف .) با دلیل و برهان ثابت شده . دارای دلیل .


(مُ تَ دِ لّ) [ ع . ] (اِفا.) دلیل جوینده ، طلب برهان کننده .


لغت نامه دهخدا

مستدل. [ م ُ ت َ دِل ل ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استدلال. طلب دلیل کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). استدلال کننده. دلیل جوینده. برهان خواه. رجوع به استدلال شود.

مستدل. [ م ُ ت َ دَل ل ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استدلال. اثبات کرده شده با دلیل و برهان. ( ناظم الاطباء ) :
گل علم اعتقاد خاقانی است
خارش از جهل مستدل منهید.
خاقانی.
و رجوع به استدلال شود.

مستدل . [ م ُ ت َ دَل ل ] (ع ص ) نعت مفعولی از استدلال . اثبات کرده شده با دلیل و برهان . (ناظم الاطباء) :
گل علم اعتقاد خاقانی است
خارش از جهل مستدل منهید.

خاقانی .


و رجوع به استدلال شود.

مستدل . [ م ُ ت َ دِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدلال . طلب دلیل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). استدلال کننده . دلیل جوینده . برهان خواه . رجوع به استدلال شود.


فرهنگ عمید

طلب دلیل‌کننده؛ آن‌که دلیل می‌خواهد.


طلب دلیل کننده، آن که دلیل می خواهد.
ثابت کرده شده با دلیل و برهان.

ثابت‌کرده‌شده با دلیل و برهان.


پیشنهاد کاربران

در پارسی " پروهاندار " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.

باسلام خسته نباشید. . احترامابه استحضار میرساندباتوجه به اینکه این کانال یاسایت کارهای برزگ فرهنگی گسترده ای انجام میدهد و متقاضیان زیادی هم ازجامعه فرهنگی اسلامی دارد لذاپیشناداینجانب حقیراینست که بعضی از تبلیغات های که درشان این سایت نبوده ماننده آموزش آرایشی خانم ها که لاعقل دراول صحفه لذاشایدازسایت شمادرپیش اساتیددانشگاه استفاده شودکه مخاطب موظب میشود

با دلیل و برهان

گواهمند

از دید من، آمیخته واژه ی �گواهمند�، در سنجش با برابرهای یاد شده در بالا از آرش باریک تری برخوردار و افزون بر آن، گوشنوازتر است.

بجای �استدلال� نیز می توان �گواهمندی� گفت و نوشت.

�آنچه بویژه این نوشتار را برجسته می کند، علمی و مُستند بودن آن است. نویسنده با بیانی گُواهمند ( مُستدل ) ، واقعیتی تاریخی را آنگونه که براستی رویداده در میان می گذارد . . . � برگرفته از یادداشت �چگونه �اوستا گوزک� تاریخ را واژگونه می نمایاند!�، ب. الف. بزرگمهر چهارم آبان ۱۳۸۹
https://www. behzadbozorgmehr. com/2010/10/blog - post_6689. html

Well - reasoned

متضاد غیر منطقی


کلمات دیگر: