مترادف مراوده : آمدوشد، آمیزش، ارتباط، تردد، تماس، حشرونشر، مصاحبت، معاشرت، نشست وبرخاست
برابر پارسی : مراوده، رفت و آمد، دوستی، آمد و شد
intercourse
آمدوشد، آمیزش، ارتباط، تردد، تماس، حشرونشر، مصاحبت، معاشرت، نشستوبرخاست
مراودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) کاری یا چیزی از کسی درخواستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). از کسی درخواستن کاری و کسی را بر کاری داشتن . (از تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). خواستن . (از منتهی الارب ) (از فرهنگ نظام ). اجتهاد در طلب چیزی . (فرهنگ خطی ). || طلب وصال کردن : راودها عن نفسها؛ طلب منها الوصال . (از متن اللغة). رجوع به مُراوِد شود. || مخادعت . (ازاقرب الموارد): راوده عن الامر؛ داراه . (متن اللغة).