مترادف مرتع : چراگاه، چره، راود، سبزه زار، علف چر، علفزار، مرغزار
برابر پارسی : چراگاه، چمنزار
pasture, pasturage
meadow, pasture, range
چراگاه، چره، راود، سبزهزار، علفچر، علفزار، مرغزار
مرتع. [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) غیث مرتع، بارانی که برویاند علف زار و چراگاه را. (از منتهی الارب ). نعت فاعلی است از ارتاع . رجوع به ارتاع شود. || فراخ روزی که هر چه خواهد او را حاصل شود، گویند: فلان مرتع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسعودسعد (دیوان ص 166).
خاقانی .
چراگاه، چمنزار