مترادف مسبب : باعث، سبب، علت، محرک، موجب، واسطه، وسیله ساز
برابر پارسی : انگیزه ساز، برانگیزنده، پدیدآورنده
cause, one who occasions something
causer, productive, responsible
سبب , سبب شونده , متعدي
باعث، سبب، علت، محرک، موجب، واسطه
وسیلهساز
صفت
۱. باعث، سبب، علت، محرک، موجب، واسطه
۲. وسیلهساز
مسبب . [ م ُ س َب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از مصدر تسبیب . رجوع به تسبیب شود. نتیجه ٔ سبب . مقابل سبب . معلول . معلوله . علیل . معلل . معلله . اثر. || آنکه او را بسیار دشنام دهند. (منتهی الارب ).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 535).
سببشده.
سببشونده؛ سببساز؛ باعث؛ علت.